كاپيتولاسيون نانوشته

كاپيتولاسيون نانوشته

اظهارات چند روز اخير مقامات پاكستاني عليه آمريكا، از وجود بحران در روابط واشنگتن - اسلام آباد خبر مي‌دهد. حوادثي مانند حملات هواپيماهاي بدون سرنشين به مناطقي از پاكستان به بهانه مبارزه با تروريست‌ها و به ويژه عمليات كوماندوهاي آمريكايي در حمله به محل سكونت بن لادن در نزديكي اسلام آباد، روابط اسلام آباد - واشنگتن را به شدت دچار تنش كرده است. پاكستان، از اصلي‌ترين متحدان آمريكا در منطقه محسوب مي‌شود و مناسبات دو كشور در سالهاي اخير، به خصوص پس از انفجار برج‌هاي دوقلوي نيويورك، تحت پوشش مبارزه با تروريسم، گسترش فراواني يافته است هر چند در اين سال‌ها همواره افكار عمومي پاكستان، همواره عليه اين گونه مناسبات بوده است.

اكنون با حمله آمريكا به محل اقامت بن لادن در منطقه "ابيت آباد" اسلام آباد، كه بدون اعتنا به نظرات دولت پاكستان صورت گرفت و حتي آمريكايي‌ها، اطلاعي به مقامات پاكستان درباره عمليات خود ندادند، به نظر مي‌رسد ماه عسل روابط دو كشور درحال پايان يافتن است. اكنون مردم پاكستان احساس مي‌كنند شديداً از سوي آمريكائيها تحقير شده و مورد اهانت قرار گرفته‌اند و حاكميت ملي آنها آشكارا نقض شده است.

دولتمردان پاكستان هم اينك به شدت از سوي مردم، گروههاي سياسي و مجلس اين كشور تحت فشار هستند تا به اين روابط ناسالم و نابرابر و مناسبات ارباب رعيتي و مطيعانه خود در برابر آمريكائيها خاتمه دهند.

مجلس پاكستان در حركتي كم سابقه خواستار تجديدنظر دولت در روابط اين كشور با آمريكا شد و حتي تهديد كرد اگر آمريكائيها به رفتار و اقدامات گستاخانه خود ادامه دهند اسلام آباد خطوط تداركاتي نظاميان آمريكايي مستقر در افغانستان را قطع خواهد كرد.

در همين ارتباط، دولت پاكستان سفر رئيس ستاد ارتش اين كشور به آمريكا را لغو كرد و همچنين هفته قبل سفير اين كشور در واشنگتن را فرا خواند.

آمريكا از دو دهه قبل، يعني از زمان فروپاشي شوروي سابق، پاكستان را به دليل برخورداري از موقعيت جغرافيايي و استراتژيك در منطقه به پايگاه ديپلماسي و نظامي خود تبديل ساخته و در ازاي كمك مالي سعي كرده است سياستها و خواسته‌هاي خود را گستاخانه به دولتمردان پاكستاني ديكته كند. كمك آمريكا به پاكستان سالانه 3/2 ميليارد دلار است كه در اقتصاد كم بنيه پاكستان مبلغ نسبتاً قابل توجهي به حساب مي‌آيد.

از سوي ديگر حمايت‌هاي سياسي آمريكا از دولتمردان پاكستان به عنوان ضامن بقاي اين دولتمردان، عامل ديگري بوده است تا مقامات اين كشور نتوانند از استقلال لازم براي تصميم گيري‌ها در مقابل مداخلات آمريكا برخوردار باشند.

به همين دليل، اين دولتمردان در عمده موارد فرمانبردار محض دستورات آمريكا بوده‌اند كه اين موارد با اعتراض و خشم مردم پاكستان همراه بوده است.

اكنون دامنه گستاخي‌هاي بي‌حد و مرز آمريكا و تجاوزات ارتش آمريكا در خاك پاكستان تا آنجا گسترش يافته كه براي دولتمردان پاكستان، جاي مسامحه و چشم پوشي باقي نگذاشته و موقعيت سياسي آنها را در داخل به طور جدي مورد تهديد قرار داده است. آمريكائيها كه در اشغال افغانستان دچار شكست شده و همه روزه تلفات سنگيني را متحمل مي‌شوند مدعي هستند مقر فرماندهي شبه نظاميان در خاك پاكستان مي‌باشد و دولت پاكستان را متهم به بي‌عملي در سركوب آنها مي‌كنند. ارتش آمريكا به اين بهانه، از سه سال قبل حملات بي‌وقفه‌اي را به خاك پاكستان صورت مي‌دهد كه اين حملات تاكنون منجر به كشته شدن صدها غيرنظامي پاكستاني شده است.

كشتار روزمره شهروندان پاكستاني توسط هواپيماهاي بدون سرنشين آمريكا در مناطق شمالي، خشم عمومي از سكوت دولت پاكستان را در قبال اين جنايات روز به روز افزايش داده ولي واشنگتن به اعتراضات دولت كمترين اعتنايي نكرده است.

آمريكائي‌ها در گستاخي تا آنجا پيش رفته‌اند كه حتي به صورت يكطرفه و به نفع خود به اجراي كاپيتولاسيون مي‌پردازند، اقدامي كه نمونه آن در تبرئه و فراري دادن مأمور "سيا" كه بهمن سال گذشته دو شهروند پاكستاني را به قتل رسانده بود انجام شد. دولت آمريكا اين تخلف قانوني را بي‌شرمانه چنين توجيه مي‌كند كه وي داراي مصونيت ديپلماتيك بوده و اقدام وي مشمول مقوله "دفاع از خود" مي‌باشد!

اكنون به نظر مي‌رسد دولتمردان پاكستان به اين واقعيت پي برده‌اند كه سياست ارباب رعيتي در برابر آمريكا تا چه حد براي منافع دراز مدت، حاكميت، ثبات و وحدت ملي اين كشور مضر است و تبعات جبران ناپذيري ايجاد مي‌كند. اين يك واقعيت انكارناپذير است كه حضور و مداخلات آمريكا در پاكستان، برخلاف ادعاي واشنگتن، نه تنها به نابودي و تضعيف تروريسم منجر نشده بلكه خود عاملي براي رشد و گسترش تروريسم بوده است. بسياري از گروه‌هائي كه هم اكنون آمريكا از آنها به عنوان تروريست ياد مي‌كند از جمله گروه القاعده به سركردگي بن لادن، ساخته و پرداخته سازمان‌هاي جاسوسي آمريكا مي‌باشند. از سوي ديگر حضور آمريكا و رفتارهاي تحكم آميزش همزمان با گسترش جنايات نظاميان آمريكا در پاكستان، تفكرات ضد آمريكايي در پاكستان را تشديد كرده و همين مسئله، عامل ديگري براي رشد افراطي گري در پاكستان و همراه ساختن زمينه براي جولان جريان‌هاي افراطي، از جمله سپاه صحابه شده است.

به عبارت ديگر، تا زماني كه آمريكائيها در پاكستان حضور بي‌مهار نظامي و سياسي دارند، اين كشور روي ثبات و آرامش را به خود نخواهد ديد.

اكنون كه زمينه افكار عمومي آماده است، دولتمردان پاكستان مي‌توانند براي هميشه به مناسبات نابرابر و خفت‌بار با واشنگتن خاتمه دهند و بيش از اين، خود را ملعبه سياست‌هاي سلطه جويانه و استعماري آمريكا در منطقه قرار ندهند و زمينه تركتازي آمريكائيها در خاك اين كشور اسلامي را از ميان ببرند. اين، نه تنها خواسته مردم مسلمان پاكستان، بلكه نظر تمامي ملت‌هاي منطقه است. اكنون سؤال مهم اينست كه آيا مقامات اسلام آباد از اراده لازم براي برداشتن چنين گامي برخوردار هستند و مي‌توانند كشور و ملت خود را از كاپيتولاسيون نانوشته‌اي كه آمريكا به آنها تحميل كرده نجات دهند؟

ابهاماتي مهمتر از سرنوشت بن لادن

ابهاماتي مهمتر از سرنوشت بن لادن

ماجراي مرگ "اسامه بن لادن" همانند زندگي پررمز و رازش از تناقضات و ابهامات فراواني برخوردار است كه سير تحولات مرتبط با وي را در شرايط پيچيده‌اي قرار داده است. بن لادن، يك سرمايه‌دار سعودي بوده و از ارتباط نزديك و هميشگي با مراكز قدرت در رياض و واشنگتن، بهره‌هاي فراواني برده است. وي قرار بود رابط آمريكا (سيا)، سعودي‌ها و شبكه اطلاعاتي ارتش پاكستان (آي اس آي) براي عضوگيري و تربيت نيروهاي چريكي عليه اشغالگران ارتش سرخ باشد اما براي نمونه حتي يك گلوله هم به سوي اشغالگران شليك نكرد و در عوض به عضوگيري به منظور نقش آفريني در فرداي پيروزي پرداخت.

طبيعي‌ترين دستاورد اين اقدامات مشترك آمريكا، پاكستان و عربستان، شكل گيري "طالبان" و "القاعده" بود كه در مدت كوتاهي توانستند نيروهاي جهادي افغانستان را به حاشيه برانند و خود، قدرت مركزي كابل را در اختيار بگيرند. اينكه حاكميت طالبان بر كابل توسط هيچ كشوري جز پاكستان و عربستان به رسميت شناخته نشد و حتي آمريكا جرات اعلام پذيرش آنها را نداشت، بزرگترين ضربه حيثيتي بر پيكره طرح مشترك آنها بود ولي به نظر مي‌رسد تلاش آمريكا براي تقابل با طالبان و سقوط حاكميت آنها، دلايل كمتري دارد كه هنوز هم در پرده ابهام است.

حتي اكنون هم اطلاعات منتشره توسط آمريكا و پاكستان، در تناقض است و به شدت ابهام دارد. آمريكا مدعي است با همكاري پاكستان دست به نابودي "بن لادن" زده ولي بيانيه رسمي پاكستان چنين ادعائي را رد مي‌كند و مي‌گويد آمريكا مستقلاً وارد عمل شده است. اما در عين حال پاكستان درخصوص اقدامات نظامي و تهاجمي ارتش و نظاميان آمريكائي در عمق خاك خود، اعتراضي نكرده و سكوت اختيار كرده است كه خود جاي تعجب دارد.

صرفنظر از سرنوشت بن لادن، گويا واشنگتن سعي دارد از زنده و مرده بن لادن، سود ببرد و بهره برداري‌هاي سياسي - تبليغاتي كند. تصادفي نيست كه "اوباما" در چند برنامه زنده تلويزيوني مسئوليت حمله و تجاوز به عمق خاك پاكستان را برعهده مي‌گيرد و با خشنودي از مرگ بن لادن سخن مي‌گويد. وي در واقع سعي دارد از اين خبر در جهت تحكيم و تقويت مواضع سست و موقعيت ناپايدارش در انتخابات رياست جمهوري آينده، سوء استفاده كند.

فشارها بردوش اوباما فقط از جانب رقباي سياسي در جناح جمهوريخواهان نيست بلكه حتي دمكرات‌ها نيز وي را رئيس جمهوري ضعيف، ناتوان و ناكام ارزيابي مي‌كنند. اوباما حتي در مقياس شخصي هم دقيقاً مضحكه شده و محل تولد، ريشه‌هاي اجدادي، انديشه‌ها و برنامه‌هايش به شدت مورد سؤال قرار گرفته است. اشتياق اوباما به اين اطلاع رساني ديرهنگام پس از 10 سال جنگ در افغانستان براي نابودي "بن لادن"، گواه جدي‌تري براي اثبات ضعف و ناتواني اوست كه بعنوان رهبر يك كشور مدعي ابرقدرتي، به جائي رسيده كه حتي مرگ يك نفر را هم سعي دارد شادمانه به نام خودش ثبت كند. اگر مرگ "بن لادن" افتخار محسوب مي‌شود، نومحافظه كاران به اوباما اجازه نمي‌دهند آنرا به نام خودش تمام كند.

شايد به همين دليل باشد كه در آخرين روزهاي حضور "رابرت گيتس" در پنتاگون و قبل از عملي شدن تغيير ساختار در كابينه جنگي اوباما، اصرار بر اينست كه كار "بن لادن" به پايان برسد تا اين امتياز به حساب تيم نومحافظه كاران گذاشته شود كه توانسته‌اند پرونده بن لادن را مختومه سازند. از اين ديدگاه، حتي رقص و پايكوبي تصنعي در خيابانهاي نيويورك هم يك قدرت نمائي از جانب نومحافظه كاران تلقي مي‌شود كه در آخرين روزهاي قبل از كناره گيري "رابرت گيتس"، توانسته‌اند لبخند شادي را به ساكنان نيويورك باز گردانند و ظاهراً انتقام ماجراي 11 سپتامبر را از بن لادن بگيرند.

با اينحال، آيا اوباما، دستيارانش و حتي نومحافظه كاران حاضرند حقايق پشت پرده را به اطلاع مردم آمريكا برسانند؟ آيا كسي اخبار مربوط به "هلي برد" نيروهاي طالبان در صفحات شمال افغانستان و ماجراهاي مرتبط با فراري دادن صدها زنداني طالبان در"بلگرام" و "قندهار" و "پل چرخي" را تأييد كند؟ آيا كسي به افكار عمومي در مقياس جهاني اعلام مي‌كند كه طالبان و القاعده هنوز هم جزو زيرمجموعه‌هاي "سيا" تلقي مي‌شوند و حقوق بگير آمريكا هستند؟ آيا آمريكا پس از اعلام مرگ بن لادن حاضر است به كشتار در افغانستان و پاكستان و اشغال نظامي اين كشور خاتمه دهد؟ آنچه ترديدها را بيشتر مي‌كند، "اطلاع رساني قطره چكاني" و مهمتر از آن، دستكاري در اطلاعات و اسناد است كه در همين زمان محدود هم قابل تشخيص و رديابي است. عكس منتشره از "بن لادن" با دستكاري‌هاي كودكانه در عكس‌هاي قبلي به دست آمده و حتي متحدين آمريكا در نيروهاي ائتلاف را نيز متقاعد نكرده است. اطلاعات منتشره پيرامون محل اختفاي "بن لادن" و جزئيات حمله نظامي و چريكي به وي با اطلاعات قبلي تطبيق نمي‌كند و اساس اطلاع رساني در اين زمينه را به زير سؤال برده است.

موضوع مهمتر به فرداي دور و نزديك باز مي‌گردد كه واشنگتن سعي دارد 10 سال جنگ و كشتار و ويراني را موضوعي مختومه تلقي كرده و از كنار آن بگذرد. به راستي سرنوشت طرح بازسازي افغانستان چه خواهد شد؟ بوش كوچك وعده داده بود افغانستان را "مطابق الگوي ژاپن" خواهد ساخت. ولي امروزه نام افغانستان در پرتو طرح‌هاي مشترك آمريكا و انگليس با كشت، توليد، توزيع و قاچاق مواد افيوني مترادف است. امروزه نظاميان آمريكا و انگليس، اصلي‌ترين گردانندگان شبكه‌هاي قاچاق مواد مخدر افغانستان هستند كه از اين بابت بهره‌هاي نجومي برده و مي‌برند. آيا واشنگتن حاضر است به اين بازي رسوا خاتمه دهد؟ تكليف غرامت جنگي و پيگيري سرنوشت ملتي كه تعمداً قرن‌ها به عقب رانده شده، چه خواهد شد؟ اينها و صدها سؤال مهم ديگر، قطعاً حياتي‌تر از سرنوشت بن لادن هستند كه هنوز هم در چگونگي مرگ وي ترديد وجود دارد.

تلاش آمريكا براي مهار تدريجي قيام ملت‌هاي عرب

تلاش آمريكا براي مهار تدريجي قيام ملت‌هاي عرب

روند تحولات مصر همچنان در كانون توجهات شبكه‌هاي خبري جهان قرار دارد. در عين حال، كه عليرغم سقوط مبارك، با جايگزيني نظاميان حاكم به جاي وي، عملاً تغيير محسوسي در ساختار قدرت صورت نگرفته است. ژنرال محمد حسين طنطاوي وزير دفاع و فرمانده نيروهاي مسلح مصر از موضع رياست شوراي عالي نظامي، جايگزين مبارك شده و حتي "احمد شفيق" نخست‌وزير موقت نيز رسماً اعلام كرده است كه از شوراي نظامي دستور مي‌گيرد. بدين ترتيب در واقع نوعي جا به جائي نظامي صورت گرفته و يك نظامي (مبارك)، جاي خود را به نظامي ديگر (طنطاوي) داده است.

آنچه در مصر طي روزهاي اخير صورت گرفته، در واقع تكرار همان الگوئي است كه در دهه قبل در الجزاير انجام شد و حاكمان عليه خودشان كودتا كردند تا "شاذلي بن جديد" كناره گيري كند و قدرت را به نظاميان بسپارد. الجزاير پس از آن به مدت دو دهه در هرج و مرج فرو رفت و مشخصاً ساختارهاي نظامي - امنيتي به جاي آنكه نظم و امنيت را در الجزاير برقرار كنند، به فجيع‌ترين جنايات سازمان يافته پرداختند تا بلكه مردم الجزاير از انتخاب خود و گرايش به فعالان اسلامي منصرف و پشيمان شوند. بيم آن مي‌رود كه نظاميان مصري هم با ترفند مشابهي سرنوشت قيام پرشكوه ملت بزرگ مصر را دچار انحراف نمايند. اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه از يكطرف ملت مصر به تحولات مشكوك اخير با ترديد مي‌نگرد و حاضر نيست صحنه را ترك نمايد و از طرف ديگر آمريكا و رژيم تل آويو با حساسيت فراوان سعي دارند نظاميان را براي ادامه راه مبارك، تحت فشار قرار دهند.

"رابرت گيتس" در روزهاي اخير بارها با ژنرال طنطاوي در تماس بوده است و نكته مهمتر اينكه دقيقاً از همان ابتداي شكل گيري تظاهرات مردمي در ميدان التحرير قاهره، طنطاوي با سفر به واشنگتن براي اجراي مراحل مختلف طرح‌هاي آمريكا در مصر، از نزديك توجيه شده است. موضوعي كه به اين روند ترديدآميز، ابعاد نگران كننده‌اي مي‌دهد اينست كه مبارك هنوز در "شرم الشيخ" به سر مي‌برد و در واقع ممكن است هر لحظه به قدرت باز گردانده شود. بدين ترتيب، سئوال اصلي اينست كه از يك ديكتاتور فرتوت 82 ساله چه كار ديگري ساخته است؟ طنطاوي همچنين با "ايهود باراك" وزير دفاع رژيم صهيونيستي نيز در تماس مستقيم بوده است. بعلاوه نتانياهو در پايان جلسه هيئت دولت از عملكرد نظاميان مصري حمايت و قدرداني كرد! اين بدان معني است كه مقامات جديد مصر همچنان فرمانبر آمريكا و صهيونيستها هستند. موضوع ديگر به تعهد نظاميان حاكم به قرارداد ننگين كمپ ديويد باز مي‌گردد كه قبل از اعلام تعهد قاهره، طي دستورالعمل اوباما رئيس‌جمهور آمريكا رسماً از تريبون كاخ سفيد اعلام گرديد و سپس نظاميان حاكم آنرا پذيرفتند. بدين ترتيب نه تنها آمريكا و صهيونيست‌ها كه حتي نظاميان حاكم نيز عيناً همان راه انحرافي گذشته را مي‌روند و همان تخلفات را عيناً تكرار مي‌كنند. طبعاً از مردم مصر هم نبايد انتظار داشت كه رفتار با مبارك را در مورد نظاميان جانشين و دست نشانده، ادامه ندهند.

البته مردم مصر تاكنون از هرگونه برخورد خشونت آميزي پرهيز كرده‌اند و با صبر و متانت سعي داشته‌اند مواضع روشن خود را منعكس نمايند اما اگر اقدامات روزهاي اخير نظاميان ادامه يابد و احياناً تشديد گردد، چه بسا كه با رفتار متقابل مصري‌ها مواجه شود. فراموش نكنيم كه نظاميان حاكم و حتي آمريكا و صهيونيستها اصرار دارند قضاياي مصر را خاتمه يافته معرفي نمايند. آنها مي‌گويند ما حرف دل مردم و پيام قيام آنها را شنيديم و مبارك نيز كنار رفت. در نتيجه لازم است آنها به خانه‌هايشان باز گردند و فرصت دهند تا مسائل پيگيري شود. اين همان فرصتي است كه آمريكا و صهيونيستها دقيقاً به آن احتياج دارند تا بلكه بتوانند ابتكار عمل را در اختيار بگيرند. ولي مردم حرف ديگري دارند و آن اينكه ما خون نداده‌ايم كه مبارك جاي خود را به نظاميان ديگري بسپارد. طبعاً تا روي كار آمدن يك طيف غيرنظامي به حضور در صحنه ادامه خواهيم داد. با اين حال، رسانه‌هاي وابسته اصرار دارند مسئله را "مختومه" تلقي كنند و با كاهش تبليغات رسانه اي، زمينه‌هاي "سانسور تدريجي" بر تحولات مصر را فراهم سازند. اكنون تلاش بر اينست كه التهابات عظيم سياسي - اجتماعي كه در روزهاي اخير در الجزاير، اردن و يمن هم به وسعت مشاهده شده با اعمال سانسور خبري به فراموشي سپرده شود و به تدريج فرصت‌هاي طلائي براي تحكيم مجدد رژيم‌هاي خودكامه بر فضاي منطقه فراهم گردد و ديكتاتورهاي مادام العمر، همچنان بر مقدرات ملتهاي عرب حاكم بمانند. البته اين آرزوي دشمنان اسلام است ولي اگر قرار بود اراده آنها موثر باشد، امروزه در تونس و مصر ديكتاتورهاي مادام العمر سخن مي‌گفتند ولي اين سرنوشت در انتظار ساير همتاهاي آنها نيز هست.

مأموريت عقيم

مأموريت عقيم

هيلاري كلينتون، وزير خارجه آمريكا در يك دوره گردي سياسي، بار ديگر براي ديدار و مذاكره با مقامات امارات، يمن، قطر و عمان عازم منطقه شده است. وي در اين سفر سعي مي‌كند با تكرار ادعاهاي هميشگي واشنگتن، شانس خود را براي جلب نظر كشورهاي منطقه امتحان نمايد و در جهت كمك به ديپلماسي شكست خورده و ناكام آمريكا، استمداد و آنها را به دشمني با ايران و اعلام حمايت از سياستهاي ضد ايراني واشنگتن تشويق كند.

اين، نخستين سفر يك مقام بلندپايه آمريكا در سال جديد ميلادي به منطقه محسوب مي‌شود كه قرار است از اين طريق، زمينه‌هاي خروج آمريكا از بن بست سياسي در منطقه ارزيابي شود. عليرغم اين واقعيت‌ها، تلاشهاي مستمر واشنگتن براي محاصره سياسي - تبليغاتي ايران همواره استمرار داشته و تقريباً بدون استثنا، هميشه نيز با شكست و ناكامي مطلق مواجه گرديده است.

نبايد از نظر دور داشت كه پيش از اين هم "هيلاري كلينتون" وزير خارجه، "رابرت گيتس" وزير دفاع و ساير مقامات ارشد آمريكائي با سفر به منطقه سعي داشته‌اند در ارتباطات منطقه‌اي ايران ايجاد اختلال كنند و روابط سياسي - اقتصادي و مناسبات فيمابين را مطابق خواسته‌هاي واشنگتن، تحت الشعاع قرار دهند. خشم واشنگتن از اينست كه عليرغم اصرار فوق‌العاده آمريكا براي القاي شبهه عليه ايران اسلامي و ارائه چهره‌اي مخدوش از ديپلماسي منطقه‌اي ايران، اين واشنگتن است كه در منطقه دچار بحران‌هاي شديد و گسترده است و در باتلاق حوادث روزمره، دست و پا مي‌زند.

زنجيره بحران‌ها در آمريكا، از بحران اقتصادي گرفته تا افول ستاره اقبال "باراك اوباما" براثر اثبات بي كفايتي، بي‌تدبيري و عدم كارآئي وي، همگي نشانگر آنست كه اوباما و دستيارانش نتوانسته‌اند چهره‌اي موجه و قابل اعتماد از دولت خود به نمايش بگذارند. در واقع، مقامات واشنگتن عليرغم اقدامات و برنامه ريزي‌هاي كوتاه مدت و دراز مدت خود براي تخريب مناسبات ايران و همسايگانش، در كل منطقه شاهد اوج گيري اقتدار سياسي و نفوذ كلام ايران هستند و حداقل در 3 مورد، عملاً و بطور آشكار، خواستار همكاريها و كمك ايران براي تضمين موفقيت سياست‌هاي ناكام و انفعالي واشنگتن بوده اند:

الف - در افغانستان

ب - در عراق

ج - در مسأله فلسطين

اين براي مقامات واشنگتن،‌ يك شكست بزرگ سياسي محسوب مي‌شود كه در عين ادعاي ابرقدرتي و اينكه آمريكا نقش اول و برتر در دنياي تك قطبي را به خود اختصاص داده، دست نياز به سوي ايران دراز مي‌كند تا بلكه بتواند سياست‌هاي منطقه‌اي خود را با تضمين و اطمينان بيشتري ادامه دهد لكن در عين حال، نهايت بي اعتباري آمريكا در گفتار و عمل محسوب مي‌شود كه واشنگتن در عين استمداد از ايران، براي كارشكني عليه ايران، از هيچ كوششي فروگذار نمي‌كند.

كاملاً آشكار است كه همسايگان ايران، از تجربه‌هاي ناموفق عناصري همچون صدام درس عبرت گرفته‌اند و مي‌دانند كه نبايد با طناب آمريكا به درون چاه بروند و تجربه‌هاي ناكام و شكست خورده صدام را تكرار كنند. علاوه بر اين، قاعدتاً از فرصتهاي كنوني مي‌توان براي اثبات قانونمنديهاي حاكم بر منطقه بهره گرفت. اما آيا كشورهاي طرف مذاكره هيلاري كلينتون به وي خواهند گفت كه براي تكرار تجربه‌هاي ناموفق و ناكام گذشته وسوسه شود چرا كه جاي هيچگونه اميدي به چشم نمي‌خورد.

همه به خاطر دارند كه 30 سال پيش در چنين روزهائي، صدام براي تحقق برنامه‌هاي آمريكا سنگ تمام گذاشت و هر آنچه مي‌توانست، به انجام رساند ولي سرانجام توسط اشغالگران آمريكائي سرنگون و براي اعدام به دست دشمنانش، معارضين عراقي، سپرده شد. خوبست خانم كلينتون به اين سئوال پاسخ دهد كه آيا انتظار دارد آمريكا با چنين سياست پرفراز و نشيبي، در منطقه مورد استقبال قرار گيرد؟ آيا كسي هست كه بخواهد دچار سرنوشت صدام شود؟ آيا ديپلماسي ناكام آمريكا با اين رفتارهاي كينه توزانه، راه به جائي خواهد برد؟

البته دوره گردي هيلاري كلينتون ثابت مي‌كند كه وي حتي با وجود آگاهي نسبت به ناكامي‌ها و نامرادي‌هاي ديپلماسي رسواي آمريكا هنوز هم اميدوار است بلكه همسايگان ايران را اغفال كند و آنها را به همراهي با آمريكا وادار نمايد اما سرنوشت شوم صدام، براي همگان يك درس عبرت بزرگ و فراموش نشدني محسوب مي‌گردد، با اين تفاوت كه امروزه اوباما و دستيارانش حتي درون ساختار قدرت آمريكا هم فاقد كمترين وزن و اعتبارند. نتايج انتخابات آبانماه كنگره، به حاكميت دمكراتها در مجلس نمايندگان و سنا پايان داد و همين امر نشان مي‌دهد كه وزير خارجه آمريكا، ضعيف‌تر از هر زمان ممكن دست به اين دوره گردي سياسي زده است، سفري كه از همين ابتدا و حتي قبل از شروع آن،‌ يك "مأموريت عقيم" و بيهوده تلقي شده است.

ويكي ليكس؛ ديپلماسي جديد رسانه‌اي آمريكا

ويكي ليكس؛ ديپلماسي جديد رسانه‌اي آمريكا

حباب افشاگريهاي "ويكي ليكس"، بسيار زودتر از آنچه انتظار مي‌رفت، فرو ريخت و چهره‌هاي پشت پرده هم يكي پس از ديگري خود را نشان دادند تا مشخص گردد آنچه مطرح شده، "ديپلماسي جديد رسانه‌اي آمريكا" محسوب مي‌شود كه قرار است با بمباران تبليغاتي و اطلاعاتي، شوك جديدي به دنياي سياست در گوشه و كنار جهان وارد كند تا بلكه بتواند كمبودها، شكست‌ها و ناكامي‌هاي ديپلماسي جهاني آمريكا را پوشش دهد و جبران كند.

1-      با وجود آنكه كاخ سفيد و وزارت خارجه آمريكا مرتباً انتشار اسناد محرمانه توسط "ويكي ليكس" را محكوم مي‌كنند، خانم هيلاري كلينتون ترجيح داده از اين موقعيت‌هاي طلائي براي تأمين اهداف خود و جبران بخشي از ناكامي‌هاي سياسي - تبليغاتي واشنگتن سوءاستفاده كند. وزير خارجه آمريكا در يك اظهارنظر رسمي برمبناي افشاگري‌هاي ويكي ليكس ادعا كرد اين اسناد نشان مي‌دهد كشورهاي عرب منطقه از فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران نگرانند. اين اظهارنظر، يكبار ديگر اهداف آشكار و نهان اين به اصطلاح "افشاگريهاي برنامه ريزي شده" و مأموريت اصلي "ويكي ليكس" را بازگو مي‌كند.

2-      برخي دبيران ارشد روزنامه نيوزويك در مصاحبه‌هاي خود تصريح كرده‌اند كه در انتشار رسانه‌اي افشاگريهاي ويكي‌ليكس با وزارت خارجه آمريكا هماهنگ بوده‌اند و ملاحظات دولت اوباما در دست‌چين كردن اسناد و همچنين انتشار، بزرگنمائي يا عدم انتشار مطالب ويژه را مدنظر قرار داده‌اند. حتي بدون اين اعترافات نيز روشن بود كه جهت گيري اصلي افشاگري ها، اهداف مشخصي را دنبال مي‌كند ولي اظهارات صريح عوامل اصلي انتشار رسانه‌اي اين مطالب ثابت مي‌كند كه مقامات واشنگتن از اين افشاگري‌ها نه تنها ناراضي نيستند بلكه دقيقاً سعي دارند از آن جهت تأمين اهداف و برنامه‌هاي خود بهره برداري سياسي - تبليغاتي نمايند.

3-      "بنيامين نتانياهو" در يك موضع گيري آشكار ضمن استقبال از افشاگري‌هاي ويكي ليكس، خاطرنشان ساخت خوشبختانه هيچ يك از اين افشاگري‌ها عليه اسرائيل و يا به زيان منافع اسرائيل نيست و رژيم تل آويو از انتشار اين اسناد هيچگونه نگراني ندارد.

با در نظر گرفتن اينكه قرار است 4 ميليون برگه ديگر از اسناد محرمانه آمريكا به زودي منتشر شود، اين اظهارنظر نتانياهو و استقبال بدون قيد و شرط وي از افشاگري‌ها نشان مي‌دهد كه وي قوياً مطمئن است حتي در افشاگري‌هاي آينده نيز هيچگونه تهديدي عليه منافع صهيونيستها وجود نخواهد داشت. اين بدان معني است كه مقامات صهيونيستي يقين دارند اطلاعات منتشره دقيقاً "فيلتر" مي‌شوند و محال است هيچگونه اطلاعاتي عليه صهيونيستها درز كند.

بدين ترتيب حتي مانور تبليغاتي پليس بين الملل، "اينترپل" براي صدور حكم بازداشت "جولين اسانژ" بنيانگذار "ويكي ليكس" نيز اقدامي حساب شده براي ارزشمند معرفي كردن اطلاعات منتشره محسوب مي‌شود كه با هدف جا انداختن اسناد منتشره ارزيابي مي‌شود.

موضوع مهمتر به رفتار مشكوك واشنگتن در قبال نشست اطلاعات در اين سطح وسيع باز مي‌گردد. پيش از اين مقامات آمريكا و دستگاه‌هاي اطلاعاتي حتي در مورد مظنونين و كساني كه ممكن است به نحوي به اطلاعات طبقه بندي شده دسترسي يابند، بيشترين شدت عمل ممكن را نشان مي‌دادند ولي اكنون با علم به اينكه چنين حجم عظيمي از اطلاعات وزارت خارجه آمريكا به بيرون درز كرده، واكنش قابل ذكري كه متناسب با ابعاد خسارات و لطمه‌هاي وارده باشد، به چشم نمي‌خورد چيزي كه به شدت مشكوك است. به راستي آيا پس از محرز شدن اينكه 4 ميليون سند محرمانه در دستگاه ديپلماسي آمريكا لو رفته، بايد مقامات واشنگتن با خواهش و تمنا از ويكي ليكس بخواهند كه از افشاي چنين اسراري منصرف شود؟

بعلاوه، آيا حيثيت ملي و جهاني دستگاههاي اطلاعاتي آمريكا با در نظر گرفتن انتشار اينهمه سند و اطلاعات، البته اگر عمدي نباشد، خدشه‌دار نمي‌شود؟ به ويژه آنكه انتشار 4 ميليون سند را نمي‌توان "درز اطلاعات" ناميد. چرا كه در سيستم‌هاي اطلاعاتي، "درز اطلاعات" معني خاصي دارد كه در حد يك يا چند سند خلاصه مي‌شود و در نتيجه با علم به لو رفتن 4 ميليون سند بايد به مقامات ارشد اطلاعاتي، "مدال لياقت" داد. نكته ظريف در اين ماجرا اينست كه انتشار اسناد مربوط به عملكرد آمريكا و انگليس توسط ويكي ليكس تاكنون هيچ چيز پنهاني را افشا نكرده بلكه فقط بر حجم اسناد افزوده است، اما همين اقدام مقدمه‌اي شد براي آنكه ويكي ليكس خود را به عنوان يك افشاگر جا بزند و با استفاده از اين موقعيت، اهداف خود عليه ملت‌هاي مسلمان را دنبال كند.

ابهام بزرگتر از اين بابت به وجود مي‌آيد كه بر اثر اين افشاگريها، تقريباً كسي غافلگير نشده و حتي در سلسله مراتب فرماندهي و مديريت اطلاعات هم هيچگونه اتفاقي رخ نداده است. نه كسي بركنار شد، نه كسي استعفا داده و نه حتي كسي مورد بازخواست قرار گرفته كه چرا بر اثر بي كفايتي، وي و دستيارانش چنين فاجعه‌اي رخ داده است. حتي اين احتمال جدي وجود دارد كه طراحان اين طرح جديد "يورش اطلاعاتي واشنگتن"، مورد تشويق نيز قرار گيرند. چرا كه توانسته‌اند از اسناد اطلاعات "بايگاني راكد" وزارت خارجه آمريكا چنين موج تصنعي و فريبكارانه‌اي را به وجود آورند و آنرا مبناي ديپلماسي جديد رسانه‌اي واشنگتن قرار دهند كه به موجب آن، آتش اختلاف ميان كشورهاي اسلامي شعله ور مي‌شود و فرصت جديدي را براي آمريكا و رژيم صهيونيستي ايجاد مي‌كند تا اهداف خصمانه خود عليه ملت‌هاي منطقه را با خيال راحت دنبال كنند.

بازي آمريكا با هند

بازي آمريكا با هند

در صحنه مناسبات منطقه‌اي و بين‌المللي شاهد تحولات پرشتابي هستيم كه تا اين اواخر حتي گمانه‌زني درباره آن نيز ميسر نبود تا چه رسد به وقوع جدي و زمينه‌سازيهاي عملي براي تحقق آن.

تغيير جايگاه پاكستان و هند در استراتژي جديد واشنگتن، يكي از مصاديق اين قبيل تحولات است و به همين دليل لازم است رهبران هند از سرنوشت متحدين ديروز آمريكا در منطقه عبرت بگيرند. اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه براي چندين دهه، پاكستان بعنوان شريك سياسي آمريكا در منطقه شناخته مي‌شد و نزديكترين مناسبات را ميان اسلام‌آباد و واشنگتن شاهد بوده‌ايم. اما طي سالهاي اخير اين مناسبات به تدريج به سردي گرائيده و بويژه در ماههاي اخير شاهد موضع‌گيري واشنگتن عليه پاكستان بوده‌ايم. دقيقا به طور همزمان واشنگتن براي نزديك شدن به هند، اقدامات جديدي را صورت داده و از يكطرف نه تنها تحريم هند به خاطر بلندپروازي‌هاي هسته‌اي دهلي را لغو كرده بلكه پيمان همكاري‌هاي هسته‌اي ميان دو كشور منعقد شده و از طرف ديگر بمباران سياسي - تبليغاتي آمريكا عليه پاكستان به منظور كسب امتيازات ويژه از هند و جلب نظر موافق دهلي ابعاد تازه‌اي به خود گرفته است.

باراك اوباما، در جريان سفر اخير به منطقه تعمدا از سفر به پاكستان اجتناب كرد و در لحظات ورود به دهلي نيز با رگبار اتهام عليه پاكستان، سعي كرد به آتش دشمني هند و پاكستان دامن بزند. اوباما، همچنين پا را فراتر نهاده و خواستار ميانجي‌گري ميان هند و پاكستان بر سر مسئله كشمير شد كه البته به دلايل روشني، از جانب دهلي با پاسخ سرد و منفي مواجه گرديد. اما آنچه بيشتر از پاسخ دهلي اهميت دارد، علايق سياسي واشنگتن براي "سرمايه‌گذاري در كانونهاي بحران منطقه" است.

اصل بحران كشمير، ميراث شومي است كه از استعمار سياه انگليس برجاي مانده و لندن تعمدا سعي داشت با ايجاد اين كانون بحران، فرصتي براي دخالت‌هاي بعدي استعمارگران ايجاد كند و امروز واشنگتن براي حضور و نقش‌آفريني در اين كانون بحران وسوسه شده است.

رهبران هند لازم است استعدادهاي خود را براي درك واقعيت‌هاي منطقه و آشنائي با ريشه‌هاي تاريخي اين بحران‌ها به كار بگيرند تا بهتر دريابند كه نه استعمار سياه انگليس خواستار منافع هند يا پاكستان است و نه آمريكاي ميراث‌خوار استعمار، در فكر صلح و آسايش و رفاه ملت‌‌هاي منطقه مي‌تواند باشد. با نگاهي به كارنامه سياه آمريكا در چهارگوشه جهان و با مروري بر روند بحران‌هائي كه آمريكا در عراق وافغانستان و لبنان و پاكستان به وجود آورده، به خوبي روشن است كه واشنگتن نه تنها خواستار آرامش و رفاه ملت‌ها نيست بلكه دقيقا برعكس اين ديدگاه، منافع خود را در بحران و جنگ وتفرقه و تنازع ملت‌ها جستجو مي‌كند و تا آنجا كه بتواند حتي اقوام و نژادها و مذاهب و گويش‌ها از يك زبان واحد را هم در مقابل يكديگر قرار مي‌دهد تا زمينه‌اي براي حضور سياسي - نظامي و نقش‌آفريني خود را فراهم سازد.

تصادفي نيست كه "ديويد كامرون" نخست‌وزير جديد انگليس و "باراك اوباما" در نخستين اظهارات خود پس از ورود به دهلي سعي مي‌كنند عليه پاكستان موضع‌گيري كنند و آتش جنگ سياسي - تبليغاتي ميان دو كشور را دامن بزنند. حتي چرخش سياسي غرب از پاكستان به سمت هند نيز تصادفي نيست و يكباره، در اين زمينه تصميم‌گيري نشده است.

رهبران هند فراموش نكنند كه در دوران مبارزات نفس‌گير ملت هند عليه استعمار سياه انگليس، مسلمانان اين كشور دوشادوش پيروان ساير مذاهب در صف واحدي عليه استعمارگران ايستادند و متجاوزين انگليسي را از كشورشان بيرون راندند. تاريخ معاصر هند، منصفانه بر نقش محسوس و ملموس مسلمانان در راه كسب پيروزي و استقلال تأكيد دارد و در عين حال همانطور كه استعمارگران ديروز قابل اعتماد نبودند، استعمارگران امروز هم قابل اعتماد نيستند كه اگر قابل اعتماد ‌بودند، به پاكستان پشت نمي‌كردند و براي خوشايند دهلي، انواع اتهامات دروغين را نثار اسلام‌آباد نمي‌كردند. همانگونه كه واشنگتن به اتحاد استراتژيك ديروز خود با پاكستان پايان داد، كاملا بعيد به نظر مي‌رسد كه گرايش به هند نيز دوام چنداني داشته باشد. حتي ماجراي نزديكي صهيونيستها با هند را نيز بايستي در چارچوب مناسبات غرب، ارزيابي كرد كه اهداف مشترك غرب و صهيونيستها، زمينه‌ساز تحولات مثبت و منفي آنست.

غرب در چارچوب طرح‌هاي شيطاني خود سعي دارد هند را از شرق با چين و از شمال و غرب با دنياي اسلام درگير كند و در تضاد و تعارض قرار دهد. سرمايه‌گذاري بر روي كانونهاي بحران و بويژه "كشمير"، از جدي‌ترين اهداف شيطنت‌آميزي است كه اگر اهداف غرب دقيقا و به درستي درك نشود، بيم آن مي‌رود كه هند نيز در همان ورطه‌اي بلغزد كه پيش از اين صدام و طالبان و القاعده و... افتادند. اين از عبرتهاي تاريخ معاصر است كه آمريكا به حمايت از صدام پرداخت و سالهاي بعد براي از ميان بردن "بار نظامي اضافي عراق"، 3 جنگ پي درپي را بر منطقه تحميل نمود. قرار بود افغانستان "مطابق الگوي ژاپن" ساخته شود ولي امروزه بجز ويرانه‌اي از اين كشور باقي نمانده و هنوز هم ناتو در اجلاس سران اين پيمان براي ابقاي اشغالگران در اين كشور تصميم مي‌گيرد و عربده مي‌كشد. قرار بود عراق، بهشت دمكراسي خاورميانه شود ولي امروزه حتي ژنرالها و تمامي رده‌هاي نظامي حاضر در اين كشور كه براي سالها شاهد جنايات ماشين جنگي آمريكا بوده‌اند، عليه اساس حضور اشغالگرانه در عراق، شهادت مي‌دهند كه چيزي بجز جنايت و كشتار را شاهد نبوده‌اند.

پاكستان براي چندين دهه، هم‌پيمان آمريكا و همدست "سيا" در آموزش و تجهيز و حمايت طالبان بود ولي تابستان سال گذشته شاهد بوديم كه "اسلام‌آباد" در يك قدمي سقوط كامل قرار گرفت و "رابرت گيتس" وزير دفاع آمريكا نخستين كسي بود كه از احتمال سقوط دولت پاكستان توسط طالبان ظرف چند ساعت خبر داد. امروزه هواپيماهاي بدون سرنشين آمريكا در مناطق مرزي و قبايلي پاكستان مرتبا قرباني مي‌گيرند و مراكز فرماندهي نظامي - امنيتي و پليس اين كشور به هدف اصلي حملات طالبان تبديل شده در حالي كه طالبان براساس طرح "سيا" دست پرورده پاكستان بود كه هزينه‌هايش را قارون‌هاي نفتي از جمله عربستان و امارات مي‌پرداختند.

آمريكا با چنين كارنامه سياه و پرونده نكبت‌باري دست دوستي به سوي دهلي دراز كرده است. مقامات هندي هشيار باشند كه بيش از هم‌پيمانان ديروز آمريكا در منطقه سود نخواهند كرد. بلكه به نظر مي‌رسد كه اين "دوستي تاكتيكي"، طرحي براي به زانو درآوردن هند و به تحليل بردن توان اين كشور نيز مي‌تواند باشد كه هند را از هم‌اكنون به عنوان يك قطب قدرت آينده در دنياي چند قطبي، به مسائل مرزي مشغول وآنرا در كانونهاي بحران، درگير و منفعل سازد.

هند، در حالي هنوز هم براي گسترش مناسبات با آمريكا و صهيونيستها وسوسه مي‌شود، كه در فهرست 8 هدف استراتژيك نظامي آمريكا قرار دارد كه مقابله با آن، اساس استراتژي درازمدت آمريكا تلقي مي‌شود. بدين ترتيب هند نمي‌تواند "شريك استراتژيك آمريكا" محسوب گردد زيرا در خوش‌بينانه‌ترين حالت قرار است در چارچوب طرحهاي تاكتيكي واشنگتن از توان و ظرفيت منطقه‌اي آن در جهت پيشبرد اهداف آمريكا، بهره‌برداري شود.

مروري بر سرنوشت شركاي ديروز آمريكا در منطقه نشان مي‌دهد كه سرنوشت هند نيز بهتر از آنها نخواهد بود. اين مهمترين هشدار دوستانه‌اي است كه تذكر آن كمتر از يك هديه ارزشمند نيست.

آزموني براي شوراي حقوق بشر

آزموني براي شوراي حقوق بشر

شوراي حقوق بشر سازمان ملل اوايل هفته براي نخستين بار بررسي پرونده وضعيت حقوق بشر در آمريكا را در دستور كار خود قرار داد كه اين حركت در نوع خود يك اقدام بي‌سابقه محسوب مي‌شود.

اين بررسي حقوقي درحالي انجام مي‌شود كه مقامات آمريكايي عليرغم پرونده سنگين جنايات در سراسر جهان از قرار گرفتن پرونده وضعيت حقوق بشر آمريكا در دستور كار اين شورا جلوگيري نموده و آنرا مغاير ژست عوامفريبانه حامي دمكراسي و آزاديهاي حقوق مدني بودن آمريكا مي‌دانستند. با اينحال امسال براي اولين بار پرونده حقوق بشري آمريكا در دفتر سازمان ملل در ژنو درحالي گشوده شد كه 300 گروه حقوق بشري و مدافعان آزاديهاي مدني و بيش از يكصد سازمان غيردولتي حقوقي از سراسر جهان براي بررسي اين پرونده، نمايندگاني را به ژنو اعزام كرده‌اند تا در مسير تنظيم كيفرخواست عليه نظام جهاني سلطه قرار بگيرند. بنابه گزارشها، شوراي حقوق بشر سازمان ملل در طول سه ماه آينده بررسي‌هائي را انجام داده و سرانجام گزارش خود را به طور رسمي در اين باره اعلام خواهد كرد. البته هرچند برخي كارشناسان سياسي و حقوقي بين‌المللي معتقدند با توجه به نفوذ گسترده آمريكا در سطوح مديريتي و رده‌هاي اجرايي سازمان ملل نبايد اميد چنداني به بيانيه نهايي اين شورا داشت زيرا سرمايه گذاريهاي كلاني كه آمريكا براي تعيين رده‌هاي مديريتي و رياستي بخشهاي مختلف سازمان ملل در طول دهه‌هاي گذشته، از ابتداي تاسيس آن تاكنون انجام داده، سرانجام بايد در چنين مواقعي كاركرد خود را نشان دهد، ولي صرفنظر از اينكه چه صدايي در انتها از اين شورا به گوش برسد، بايد گفت نفس تشكيل شورايي با موضوع بررسي پرونده نقض حقوق بشر توسط آمريكا براي اولين بار در سازمان ملل و حضور فعال نمايندگان رسمي دهها كشور و صدها سازمان و نهاد مدافع حقوق بشر از سراسر جهان نشان دهنده عمق جنايات جهاني آمريكا در حق ساير ملت‌ها از يكسو و عزم جزم جهاني براي صدور محكوميت جنايات آمريكا از سوي ديگر است كه از اين پس قابل سركوب و ناديده گرفته شدن نيست.

به هر حال آنچه از اين هفته در شوراي حقوق بشر سازمان ملل آغاز شد حركت قابل توجهي است كه درصورت عدم انحراف و تخريب نشدن آن توسط ديپلماتهاي آمريكايي مي‌توان به نتايج موفقيت آميز آن چشم دوخت و شايد مقدمه‌اي باشد براي محاكمه عاملان اين جنايتها در مجامع حقوقي بين المللي.

در شوراي حقوق بشر سازمان ملل طي همين بررسي‌ها قرار است از اين كشور به خاطر تبعيض نژادي، وضعيت زندانها و سوءرفتار نظاميان آمريكايي با مردم مناطق تحت اشغال انتقاد شود درحاليكه تاكنون رسم چنين بوده كه اين كشور مدعي حقوق بشر همه ساله به صورت يكجانبه، وضعيت حقوق بشر در 190 كشور جهان را در دستور كار قرار داده و با ارسال پرونده آنان به مجمع عمومي، تصميماتي عليه كشورها اتخاذ كرده است. اما اكنون 47 كشور عضو شوراي حقوق بشر كه از سال 85 جانشين كميسيون حقوق بشر اين سازمان شده تصميم گرفته وضعيت خود آمريكا را نيز بررسي كند.

آنچه براي آمريكا ضربه‌اي حيثيتي محسوب مي‌شود اينست كه امسال پرونده كشوري كه خود را بزرگترين حامي حقوق بشر در دنيا مي‌داند و همه ساله گزارشهايي را در مورد وضعيت حقوق بشر در كشورهاي جهان منتشر و ديگران را متهم مي‌كند، اين بار به عنوان متهم در جايگاه نقض حقوق بشر در زمينه‌هاي حقوق مدني، سياسي و اجتماعي مردم آمريكا و بزرگترين ناقض حقوق بشر در خارج از آمريكا قرار گرفته است.

اگرچه پرونده نقض حقوق بشر آمريكا به ابتداي تاسيس اين كشور و كشتار سرخپوستان و صاحبان اين سرزمين و سپس نژادپرستي عليه سياهان و در خارج از مرزها به جنگهاي مختلف از قبيل بمباران هيروشيما و ناكازاكي و جنگ ويتنام باز مي‌گردد ولي طي دو دهه گذشته پس از انفجارهاي نيويورك اين موارد به طرز بي‌سابقه‌اي افزايش يافته كه در سلسله مداخلات آمريكا طي 6 دهه پس از پايان جنگ جهاني دوم و تشكيل سازمان ملل قابل بررسي است.

براي بررسي جنايات آمريكا و موارد نقض حقوق بشر توسط مدعيان دمكراسي لازم نيست راههاي دور و دراز پيموده شود، فقط كافيست سري به پرونده‌هاي سازمان ملل زده شود تا آشكار گردد كه حمايت‌هاي بي‌چون و چراي آمريكا از رژيم اشغالگر و غاصب صهيونيستي تنها به تاسيس اين زايده سرطاني و وتوي قطعنامه‌ها عليه اين رژيم در شوراي امنيت و ناديده گرفتن اقدامات ضد حقوق بشري صهيونيستها منحصر نيست بلكه شاهد هستيم در شرايطي كه جنايت‌هاي اين رژيم عليه ملت فلسطين در مقابل چشم جهانيان صورت مي‌گيرد، سردمداران كاخ سفيد قتل عام فلسطيني‌ها را تحت عنوان "حق دفاع اسرائيل از خود!" تأييد مي‌كنند و بر آن صحه مي‌گذارند!

چنين كشوري با چنين عملكرد جنايتكارانه‌اي، عجيب است كه توانسته تاكنون صداي خود را به عنوان مدعي حقوق بشر بلند نگهداشته و عليه ديگر كشورها پرونده سازي و عربده كشي كند. در جهان كنوني، اين قبيل رويدادها شايد چندان هم تعجب‌آور نباشد زيرا آمريكا و رژيم جنايتكار صهيونيستي دو روي يك سكه‌اند و بيهوده نيست كه واشنگتن همه چيز را در جهان براساس و قاعده منافع رژيم صهيونيستي مي‌بيند و تمامي موضعگيريهايش در گرو منافع نامشروع رژيم صهيونيستي است. بنابر اين اگر آمريكا تاكنون در مجامع بين‌المللي از اين رژيم غاصب حمايت كرده، از نماد و الگوي خود در منطقه دفاع نموده است و در واقع اگر آمريكا از اقدامات توسعه‌طلبانه و نژادپرستانه صهيونيست‌ها دفاع نكند، از خط مشي غيراخلاقي و ضد انساني خود خارج شده، همان چيزي كه امروز براي جهانيان شناخته شده است.

آنچه آمريكا براي اولين بار در نشست شوراي حقوق بشر در ژنو در جايگاه متهم با آن روبرو شده انتقادهاي شديدي است كه زماني فقط تعداد معدودي از كشورها امكان و جسارت بيان آن را داشتند ولي اكنون بسياري از كشورها و نهادهاي حامي آزاديهاي مدني در جهان عليه اين كشور به دليل نقض آشكار حقوق بشر و جنايات گسترده در افغانستان و عراق از جمله كشتار مردم و ايجاد زندانهاي مخوف گوانتانامو و ابوغريب و شكنجه وحشيانه و غيرانساني زندانيان، تبعيض نژادي و خشونت پليس آمريكا، سوءاستفاده از موضوع مبارزه با تروريسم و تفسير دلخواه آن، نگهداري زندانيان در شرايط بسيار خطرناك، ناديده گرفتن حقوق اقليتها در آمريكا و رفتار تبعيض آميز با بوميان و... برآشفته و با اين اقدام، ادعاهاي واهي آمريكا در دفاع از حقوق بشر را زير سئوال برده و بدين ترتيب جهانيان را عليه نقض گسترده حقوق بشر توسط سردمداران آمريكا در داخل و خارج اين كشور به عكس العمل واداشته شده‌اند. شايد اگر سازوكار سازمان ملل و سلطه آمريكا بر چگونگي تصميم گيري در سازمانهاي بين‌المللي اجازه دهد، در آينده نه چندان دور شاهد به محاكمه كشيده شدن سياستهاي آمريكا و سردمداران كاخ سفيد نه تنها در سطح افكار ملتها بلكه در دادگاههاي بين‌المللي جنايت جنگي و حقوق بشري باشيم و نام اين كشور پرمدعا ولي رسوا در كنار رژيم صهيونيستي رسماً به عنوان رژيم‌هايي شيطاني و ناقض حقوق بشر در جهان كه خارج از قوانين بين‌المللي عمل مي‌كنند، قرار گيرد. اين، بستگي به ميزان استقلال شوراي حقوق بشر سازمان ملل دارد، شورائي كه اكنون در معرض آزمون افكار عمومي جهانيان است.

دور جديد مذاكرات هسته اي

دور جديد مذاكرات هسته اي

مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا به عنوان يكي از طرفهاي گفتگوي هسته‌اي با ايران، از تعيين تاريخ براي از سرگيري مذاكرات خبر داد و گفت: "ايران به درخواست كتبي وي پاسخ داده و بدين ترتيب مي‌توان گفتگوهاي 1+5 را با تهران از سرگرفت."

در پي اين اظهارات، يك مقام مسئول در شوراي عالي امنيت ملي ايران از بازگشت گروه 1+5 به ميز گفت وگو - كه براي مدتي متوقف شده بود - استقبال كرد و آمادگي كشورمان را براي آغاز رايزني‌ها اعلام نمود.

گرچه هنوز درباره زمان دقيق و مكان مورد توافق طرفين، تعاملي صورت نگرفته، ولي به گفته برخي كارشناسان، موضوع دور جديد گفت وگوها از اهميت خاصي برخوردار است. به عبارت دقيق تر، اينكه چه مسائلي در دستور مذاكرات قرار خواهد داشت، براي طرفين حساسيت ويژه‌اي دارد.

مسئولان سياست خارجي اتحاديه اروپا به نمايندگي از گروه 1+5، متشكل از پنج عضو دائم شوراي امنيت و آلمان، از سال 81 در چندين دور گفتگو با مسئولان هسته‌اي كشورمان همواره خواستار انصراف ايران از حقوق مسلم هسته‌اي بويژه در زمينه غني سازي اورانيوم بوده و در هر دور از مذاكرات تاكيد داشته‌اند كه محور گفتگوها را بايد بسته‌هاي پيشنهادي اين گروه تشكيل دهد كه آنهم شامل برخي امتيازات ناچيز فني و اقتصادي در برابر تصميم جمهوري اسلامي به تغيير سياست هسته‌اي كشورمان بوده است.

در مقابل، طرف مذاكره كننده ايراني با ارائه يك بسته پيشنهادي حاوي حقوق مسلم هسته‌اي و اعلام آمادگي براي مشاركت در حل موضوعات باقي مانده در پرونده هسته‌اي كشورمان و التزام به روند اعتمادسازي از سوي طرفين، به گفتگوها پيوست.

متاسفانه اقدامات غيرقانوني غرب كه شاخص مهم و اصلي آن صدور پيشاپيش قطعنامه‌ها و تشديد تحريم‌ها عليه ايران بوده، در مسير متناقض با راهكار ديپلماسي مستقيم و صادقانه جمهوري اسلامي ايران قرار داشته و بنيان‌هاي اعتمادسازي را به شدت متزلزل كرده است. علاوه بر اين، طرح موضوعات انحرافي و دروغ‌هاي آشكار توسط رسانه‌هاي غربي براي فريب افكار عمومي و باج خواهي از ايران، از جمله سياست‌هائي است كه غرب آنرا دنبال مي‌كند و مفهومي غير از زياده‌خواهي و سلطه طلبي ندارد.

تجربه دوره‌هاي هشت ساله قبلي مذاكره با گروه اتحاديه اروپا و پس از آن با 1+5 حكايت از اين واقعيت دارد كه سياست چماق و زياده طلبي همواره در قبل و بعد از گفتگوها وجود داشته كه تشديد تحريم‌ها از سوي آمريكا و اروپا، در پيش گرفتن زبان تهديد در رسانه‌هاي غربي و پمپاژ اخبار كاملاً يكجانبه عليه ايران، بخشي از آن است. ولي اين، همه ماجرا در روند مذاكرات هسته‌اي ايران و 1+5 نيست بلكه مهم‌تر از اينها، پاسخ به اين سئوال است كه اهداف غربي‌ها يعني چهار كشور آمريكا، انگليس، فرانسه و آلمان از آغاز دور جديد مذاكرات چيست و آيا نيات سياسي آنها اين بار نيز مي‌تواند تاثير مستقيم بر نتايج مذاكرات داشته باشد؟

پرسش اصلي در اين باره آنست كه آيا هدف غربي‌ها به سركردگي آمريكا از گفت وگو، رسيدن به تعامل و باز كردن سرفصل‌هاي همكاري براي باز كردن گره‌هاي ايجاد شده در روند مذاكرات هسته‌اي است يا باز هم قصد دارند با اتلاف وقت در سايه انجام مذاكرات سينوسي، فشار بيشتري را به جمهوري اسلامي ايران وارد كرده و به روند دشمني و تقابل با حقوق ملت ايران ادامه دهند؟ آيا اين بار آمريكائيها و اذناب اروپايي شان به منطق گفت وگو كه لازمه آن اجتناب از هرگونه تهديد و فشار است، التزام عملي خواهند داشت؟

شايد در شرايط كنوني چاره‌اي جز خوشبيني و اجتناب از پيشداوري و گمانه زني وجود نداشته باشد ولي پيگيري سياست‌هاي گذشته گروه 1+5 نشان مي‌دهد ادامه نگاه تقابلي با جمهوري اسلامي ايران و اعمال فشار براي ارجاع موضوع هسته‌اي ايران از آژانس بين‌المللي انرژي اتمي به شوراي امنيت سازمان ملل و صدور قطعنامه‌هاي سياسي بخشي از طرح اين كشورها را تشكيل مي‌دهد. طبيعي است كه اگر غربي‌ها اين بار هم با چنين رويكردي وارد مذاكره شوند، بار ديگر مسئوليت عدم دستيابي به نتيجه، متوجه آنها خواهد بود.

اوباما، فرار از واقعيت

اوباما، فرار از واقعيت

رئيس جمهور آمريكا با آنچه در مصاحبه با بنگاه سخن پراكني "بي. بي. سي" درباره ايران، فلسطين، عراق و افغانستان گفت، بار ديگر اين واقعيت را به اثبات رساند كه دولت آمريكا حامي تروريسم است و دست از مداخله و جنگ افروزي عليه ملت‌ها برنداشته و همچنان بر ادامه اعمال خوي استكباري پاي ميفشارد.

اوباما، در مصاحبه با خبرنگار ايراني "بي. بي. سي" درباره فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران گفت اگر ايران درصدد توليد سلاح هسته‌اي نيست، بايد ا ين را به اثبات برساند و جهانيان را كه به فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران با ترديد مي‌نگرند از اين ترديد خارج كند.

از رئيس‌جمهور كشوري كه خود را بالاترين قدرت جهاني ميداند، اينگونه سخن گفتن بسيار عجيب است. زيرا او ميداند كه آژانس بين‌المللي انرژي اتمي بعد از بازرسي‌هاي مستمر و متعدد بارها گزارش داده است كه نشانه‌اي از نظامي بودن فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران وجود ندارد. آژانس البته تحت فشارهاي دولت آمريكا سئوال‌هائي را مطرح كرده كه نفس همان سؤال‌ها نشان دهنده عدم وجود سند و مدركي براي اثبات ادعاهاي آمريكا مبني بر انحراف فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران به طرف نظامي‌گري مي‌باشد. علاوه بر اين، رئيس‌جمهور آمريكا چگونه مي‌تواند خود را از زير اين علامت سئوال مهم و بزرگ خارج كند كه از يكطرف خود آمريكا داراي زرادخانه سلاح اتمي است و از رژيم صهيونيستي هم، كه بيش از 200 كلاهك اتمي دارد و حاضر نيست به آژانس اجازه بازرسي از تأسيسات اتمي خود بدهد، حمايت مي‌كند و در عين حال به ايران، كه حتي بازرسان آژانس بين‌المللي انرژي اتمي نيز هيچ نشانه‌اي از نظامي بودن فعاليت‌هاي هسته‌اي آن دردست ندارند، مي‌گويد بايد غيرنظامي بودن اين فعاليت‌ها را به اثبات برساند والا بايد تحريم‌ها را تحمل نمايد؟ اين سياست يك بام و دو هواي رئيس‌جمهور آمريكا نشان مي‌دهد وي يا خود را به ناداني مي‌زند و يا تحت فشار صهيونيست‌ها ناچار است چنين سخنان بي پايه‌اي را به زبان بياورد.

آنچه اوباما در اين مصاحبه درباره روابط ايران با فلسطين گفته، عجيب‌تر است. او درباره اينكه چرا ايران را به خاطر حمايت از مردم فلسطين مورد انتقاد قرار مي‌دهد گفت ايران اگر خيرخواه مردم فلسطين است كاري كند كه اين مردم به امنيت برسند و براي تأمين اين خواسته بايد ا يران از مردم فلسطين بخواهد با ا سرائيل صلح كنند!

رئيس جمهور آمريكا در اين اظهارنظر، اصل وجود رژيم صهيونيستي را يك موجوديت مشروع و قانوني در نظر گرفته و با چنين فرضي به ايران توصيه مي‌كند از مردم فلسطين بخواهد با اين رژيم صلح كنند تا امنيت آنها تأمين شود.

اين اظهارنظر آقاي اوباما مثل اينست كه به مردم آمريكا گفته شود شما اجازه بدهيد يك مشت بيگانه از نقاط مختلف جهان به كشورتان بيايند و شما را از خانه هايتان بيرون كنند و به خارج از خاك آمريكا آواره نمايند و خودشان حكومت را دردست بگيرند و سپس شما براي آنكه امنيت داشته باشيد آنها را به رسميت بشناسيد و با آنها صلح كنيد!

قطعاً نه رئيس‌جمهور آمريكا چنين پيشنهادي را قبول مي‌كند و نه مردم آمريكا حاضر مي‌شوند به چنين ننگي تن در دهند. البته با توجه به اينكه سفيد پوستان اروپائي و عمدتاً انگليسي به قاره آمريكا رفته و سرخ پوستان بومي آمريكا را سركوب نموده و اين قاره را از آن خود كرده‌اند، لابد بايد ريشه حمايت دولتمردان آمريكائي از رژيم نژادپرست صهيونيستي را در همين ماجرا جستجو كرد. با اينحال، از آقاي "اوباما" كه يك سياه پوست است و از رنج‌هائي كه سياه پوستان آفريقائي در دوران بردگي در اروپا و آمريكا تحمل كرده‌اند و تبعيض‌هائي كه هنوز هم عليه آنها در اين دو قاره وجود دارد آگاهي كافي دارد، بسيار بعيد بود درباره رژيم نژادپرست صهيونيستي اينگونه اظهارنظر كند و غصب سرزمين فلسطين توسط يهوديان نژادپرست و صهيونيست و ظلمي كه بر مردم اين سرزمين روا داشتند را ناديده بگيرد و به ايران توصيه كند از مردم فلسطين بخواهد با اين آدم كشان حرفه‌اي و غاصب صلح نمايند.

اين توصيه عجيب آقاي اوباما نشان مي‌دهد اين - قاعده معروف كه "قدرت موجب استحاله انسان‌ها مي‌شود" يك قاعده عام است و شخص "اوباما" نيز برخلاف آنچه در دوران تبليغات انتخابات رياست جمهوري آمريكا ميگفت، بعد از رسيدن به قدرت و اشغال مسند و كرسي رياست جمهوري دچار استحاله شده است. اظهارات اوباما درباره فلسطين، عراق و افغانستان در مصاحبه با خبرنگار بخش فارسي "بي. بي. سي" نشان مي‌دهد او نه تنها اظهارات دوران تبليغات انتخابات رياست جمهوري خود را از ياد برده بلكه اطلاعات تاريخي خود از رنج‌هائي كه اجداد آفريقائي او از دست نژادپرستان اروپائي و آمريكائي تحمل كرده‌اند را نيز فراموش كرده است.

اين احتمال را هم رد نمي‌كنيم كه رئيس‌جمهور سياه پوست آمريكا بعد از ورود به كاخ سفيد متوجه اين نكته شده كه او را براي اينكه ابزاري باشد براي توجيه سياست‌هاي نژادپرستانه سفيدپوست‌ها به اين كاخ راه داده‌اند و براي حفظ مسندي كه در اختيار او قرار داده شده چاره‌اي غير از حمايت از رژيم نژادپرست صهيونيستي و توجيه استمرار حضور نظامي آمريكا در عراق و افغانستان ندارد. اوباما، ميداند كه اولين سال رياست جمهوري او بيشترين تعداد كشته‌ها را از نظاميان اشغالگر آمريكائي در افغانستان به همراه داشت و در عراق نيز با بيشترين تظاهرات مردمي عليه اشغالگري آمريكا مواجه بود. با توجه به اين واقعيت‌ها كه اوج نفرت ملت‌هاي عراق و افغانستان را نسبت به دولت آمريكا نشان مي‌دهند، آنچه رئيس‌جمهور آمريكا در توجيه استمرار حضور نظاميان كشورش در اين دو كشور به زبان آورده است را نمي‌توان چيزي جز تلاش براي فرار از واقعيت دانست. آيا بهتر نيست آقاي اوباما به جاي توسل به توجيهات غيرمنطقي به فطرت خويش باز گردد و از فرصتي كه در عالي‌ترين مسند قدرت آمريكا نصيب او شده براي جبران ظلمي كه توسط دولتمردان اين كشور تاكنون به ملت‌ها و خود ملت آمريكا شده استفاده نمايد؟

انفعال جبهه عربي در برابر صهيونيست ها

انفعال جبهه عربي در برابر صهيونيست ها

عمرو موسي دبيركل اتحاديه عرب روز جمعه در ايتاليا با شيمون پرز رئيس رژيم صهيونيستي ديدار كرد. اين ديدار يك روز پس از برگزاري دور نخست مذاكرات سازش ميان تشكيلات خودگردان فلسطين و رژيم صهيونيستي در واشنگتن صورت گرفت.

ديدار عمروموسي با پرز بدون ارتباط با تلاش تازه براي احياي روند سازش نمي‌باشد و بيانگر آن است كه پشت پرده، تحركات وفشارهاي زيادي در جريان است تا اين مذاكرات تداوم يابد.

حمايت اتحاديه عرب از مذاكرات سازش در شرايط كنوني، كه عمده ناظران بر بي نتيجه بودن و شكست آن تاكيد دارند، حاكم بودن سياستمداران وابسته و مرعوب و خيانتكار بر اين تشكيلات را ثابت مي‌كند، چرا كه اين حكام منفعل و سازش طلب نمي‌توانند منكر اين واقعيت شوند كه خيمه شب بازي اخير موسوم به مذاكرات صلح، با هدف كمك به موقعيت شديداً متزلزل رژيم صهيونيستي طراحي و سازماندهي شده است و هرگونه مشاركت اعراب در اين ماجرا، به مثابه خدمت به منافع صهيونيستها و كمك به بقاي رژيم صهيونيستي مي‌باشد.

در اين نكته ترديد نيست كه رژيم صهيونيستي در بحراني‌ترين شرايط تاريخ موجوديت 60 ساله خود به سر مي‌برد و علل اصلي بروز اين وضع فلاكت بار براي اين رژيم، قبل از هر چيز ضرباتي است كه از مبارزان فلسطيني و لبناني طي دهه اخير متحمل شده و در مرحله بعد رشد چشمگير تفكرات ضد صهيونيستي در منطقه و تشديد انزجار جهاني از اين رژيم مي‌باشد.

رژيم صهيونيستي در يك دهه اخير، با شكست‌هاي پي درپي در جبهه نظامي مواجه شده است كه هيمنه دروغين اين رژيم را فرو ريخته و پوشالي بودن ساختار آن را بر همگان روشن نموده است. تا قبل از اين شكست‌هاي نظامي، رژيم صهيونيستي در سايه چند پيروزي در جنگ اعراب، خود را شكست ناپذير و ارتش خود را قدرت نظامي برتر منطقه قلمداد مي‌كرد. وقوع انتفاضه در درون فلسطين اشغالي آغازي بود بر فرسايش بنيه نظامي و سياسي رژيم صهيونيستي و متعاقب آن، ضربات كمرشكني كه مبارزان لبناني بر اين رژيم وارد ساختند و منجر به فرار ارتش به اصطلاح قدرتمند آن از جنوب لبنان در سال 1379 شد، دروغ بودن ادعاي برتري قدرت صهيونيستها را مسجل ساخت و در ادامه اين روند، شكست مفتضح صهيونيستها از رزمندگان حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه در سال 1385، اوج زبوني و آسيب پذيري رژيم صهيونيستي را آشكار ساخت و تحولات منطقه خاورميانه را وارد مرحله نويني كرد.

اين خفت و خواري براي رژيم صهيونيستي بسيار سنگين بود و رسوايي آن، دامن حاميان رژيم صهيونيستي را نيز گرفت و طبيعي بود كه براي نجات از آن به تكاپو بيفتند.

همزمان با شكست‌هاي پي در پي در جبهه‌هاي نظامي، از نظر سياسي و ديپلماتيك نيز، اين رژيم در روزهاي سياهي به سر مي‌برد. با وجود حمايت‌هاي همه جانبه آمريكا و ديگر قدرت‌هاي غربي از رژيم صهيونيستي، هم اينك اين رژيم در انزواي مرگباري به سر مي‌برد و هيچ يك از دولت ها، حتي دولت‌هاي اروپايي به دليل ترس از افكار عمومي شان رغبتي به گسترش مناسبات و افزايش ارتباطات با اين رژيم نشان نمي‌دهند. به موازات تشديد تنفر جهاني از رژيم صهيونيستي، گسترش موج بيداري اسلامي در منطقه نيز ضربات سختي به طرحها و نقشه‌هاي صهيونيستها وارد ساخت و موجب شد تا رژيم‌هاي وابسته در منطقه كه براي سازش و ايجاد رابطه با رژيم صهيونيستي سبقت گرفته بودند تحت فشار و انزوا قرار گرفته و در ادامه حركت‌هاي خائنانه و سازش طلبانه دچار مشكل شوند.

در چنين شرايطي، روشن است كه برقراري مذاكرات با اعراب تا چه حد براي رژيم صهيونيستي نياز اساسي و ضرورت حياتي محسوب مي‌شود. با توجه به اين واقعيات، مسلم است كه صهيونيستها اين بار نيز در صدد خريدن وقت براي نجات خود مي‌باشند و كمترين اعتقادي به صلح عادلانه ندارند.

تأسف بار اينكه، اعراب عليرغم در اختيار داشتن تجربه‌هاي گذشته و پشت سر گذاشتن، مذاكرات مادريد، اسلو، كمپ ديويد و آناپوليس، اين بار نيز فريب خدعه و نيرنگ صهيونيستها را خورده و خود را در دامي كه اين رژيم و متحدين غربيش پهن كرده اند، مي‌اندازند.

جالب آنكه، در زماني كه مذاكرات سازش آغاز مي‌شود و طبيعتاً انتظار اينست كه صهيونيستها براي حفظ ظاهر، ملاحظه شرايط را بكنند ولي نتانياهو نخست‌وزير رژيم صهيونيستي با گستاخي تمام بر مواضع افراطي و كابينه خود تأكيد مي‌ورزد وبا تأكيد بر اين نكته كه امنيت اسرائيل بايد تضمين شود، اعلام مي‌كند كشور فلسطيني با ارتش مستقل را هرگز نمي‌پذيرد. و با بازگشت فلسطيني‌هاي آواره نيز موافقت نخواهد كرد. صهيونيستها حتي اعلام كرده‌اند بزودي احداث شهرك‌هاي يهودي نشين در سرزمين‌هاي اشغالي را از سر مي‌گيرند ولي طرفهاي عربي با ناديده گرفتن اين گستاخي ها، كماكان خود را به ادامه مذاكره با اين صهيونيستهاي افراطي و اشغالگر شيفته نشان مي‌دهند. با توجه به اين واقعيات تلخ است كه ضعف و زبوني و كم مايگي حاكم بر حكام عرب در داخل فلسطين و منطقه را بايد عامل اصلي ادامه اشغال فلسطين و تداوم بحران خاورميانه دانست.

با اينحال، بايد در نظر داشت كه تحولات منطقه برخلاف خواسته و نظر صهيونيست‌ها به پيش مي‌رود و سازش طلبان روز به روز در تنگنا و تنهايي بيشتري قرار مي‌گيرند. پيروزي جنبش ضدصهيونيستي حماس در انتخابات گذشته فلسطيني اشغالي مويد ا ين واقعيت است كه مردم فلسطين به سازش با رژيم صهيونيستي اعتقادي ندارند وسازش طلبان را طرد مي‌كنند. اين واقعيت در مورد ساير كشورهاي منطقه نيز وجود دارد. مردم اين كشورها از رهبران خود كه به رفتار و سياست خفت بار سازش طلبي روي آورده‌اند خشمگين هستند هر چند به دليل فضاي بسته سياسي حاكم بر اكثر اين كشور مجال ابراز نظر ندارند.

اكنون روز به روز تفكر معتقد بر مبارزه با رژيم صهيونيستي در درون فلسطين اشغالي و در ميان ساير مسلمانان قوت مي‌گيرد و اين تفكر رو به رشد، محاسبات صهيونيستها را به هم ريخته است و طولي نخواهد كشيد كه با تبديل شدن به يك طوفان، تومار رژيم اشغالگر قدس را در هم خواهد پيچيد. در آن هنگام، براي اين سردمداران عرب سازشكار، تنها ننگ و رسوايي باقي خواهد ماند.

اشتباه نکنيد نيروگاه بوشهر، راکتور اوسيراک عراق نيست؟

اشتباه نکنيد نيروگاه بوشهر، راکتور اوسيراک عراق نيست؟

سرانجام پس از ده سال انتظار،قرار است امروز 30 مرداد 89 نيروگاه هسته‌اي بوشهر افتتاح شود.ساخت نيروگاه اتمي هزار مگاواتي بوشهر که از نوع آب سبک است،حدود 40سال پيش بنا بود توسط زيمنس آلمان ساخته شود بعد از انقلاب آلمان حاضر به انجام تعهدات خويش نشد و اين توافقنامه با روسيه منعقد گرديد.

مقرر بود، روسيه تعهدات خود را تا سال 1999 به پايان برساند،اما هر بار به بهانه‌اي،تعهدات به تاخير افتاد و سرانجام با تعويق هفت مرحله‌اي،اکنون نيروگاه آماده بهره برداري است . اميدواريم همه مراحل مطابق پيش بيني‌ها صورت پذيرد .

اگر چه نيروگاه بوشهر قادر است 5درصد نياز برق کشور را تامين نمايد، اما با راه اندازي اين نيروگاه، ايران در رديف کشورهاي داراي راکتور هسته‌اي قرار مي‌گيرد .همزمان با انتشار زمان افتتاح،همچون هميشه،گمانه زني در خصوص احتمال حمله نظامي اسرائيل به نيروگاه برسر زبانهاست .بسياري از کارشناسان نظامي غرب با الهام از تجربه گذشته اقدام رژيم صهيونيستي در موارد مشابه، به چنين شايعاتي دامن مي‌زنند .آنان معتقدند همانطور که اين رژيم در سال 1981 توانست با 14 فروند جنگنده 1f15  و 1f14،راکتور هسته‌اي عراق در اوسيراک را در لحظه افتتاح، نابود کند و در سال 2007 تاسيسات هسته‌اي سوريه را توسط 3 فروند جنگنده نابود کرد، بنابراين نتيجه مي‌گيرند که اسرائيل با استفاده از اين تجربيات، مي‌تواند نيروگاه بوشهر را نيز منهدم سازد،در همين حال جان بولتن سفير سابق دولت بوش در سازمان ملل چند روز پيش،طي مصاحبه‌اي ضمن ترغيب اسرائيل به حمله به ايران قبل از افتتاح نيروگاه، معتقد است که در صورت عدم حمله و افتتاح نيروگاه،ديگر امکان حمله نظامي عليه تاسيسات هسته‌اي ايران وجود نخواهد داشت.

نگارنده بر اين عقيده است که اينهمه، فقط يک بلوف است، ايران امروز به هيچ وجه قابل مقايسه باعراق 1981 و سوريه نيست و به دلايل مختلف، امکان اقدام نظامي اسرائيل عليه ايران صفر درصد است. در اينجا به بخشي از مهمترين دلايل اشاره مي‌شود:

1.       راکتور هسته‌اي عراق و سوريه در يک مکان مشخص قرار داشت، در حالي که تاسيسات هسته‌اي ايران در يک مکان تجميع نيست و حد اقل در 35 مرکز در عرض کشور پهناور ايران توزيع مي‌باشد.

2.       دسترسي نيروي هوايي اسرائيل به سرزمين عراق و سوريه قابل مقايسه با ايران نيست. نيروي هوايي اسرائيل براي دسترسي به مراکز هسته‌اي ايران، مجبور است از فضاي هوايي کشور‌هاي چون عربستان، عراق، ترکيه، اردن و سوريه استفاده نمايد. در حالي که هيچکدام از اين کشور‌ها حاضر به پذيرش چنين ريسک بزرگي نيستند.

3.       بر خلاف اسرائيل که هيچگونه متحد قاطع در کنار مرزهاي ايران ندارد اما خط دفاعي ايران عليه اسرائيل، لبنان و فلسطين است. ايران براي پاسخ به تجاوز اسرائيل، نياز ندارد مرز هوايي بين دو کشور را بپيمايد، بلکه حزب الله لبنان توان پاسخگويي قاطع به تمام نقاط آن کشور را داراست.

4.       تاسيسات هسته‌اي اسرائيل که به دليل سن بالا و فرسودگي هم اکنون موجب وحشت کارشناسان مي‌باشد در تيرس ايران مي‌باشد.

5.       توان موشکي ايران به گونه‌اي است که تمام سرزمين فلسطين اشغالي زير برد مستقيم آن مي‌باشد.

6.       گرچه ممکن است حمله اسرائيل به يک نقطه خاص صورت پذيرد اما واکنش ايران فراگير است. بنابر اين اولين واکنش ايران باز کردن جبهه دفاعي در سراسر جهان مي‌باشد. اين اقدام از طريق زير قابل پيش بيني است:

الف - ايران قادر به سد کردن صادرات 40 درصد نفت جهان در تنگه هرمز است. تمامي کشتي‌هاي حامل انرژي در تنگه هرمز در تيررس مستقيم موشک‌هاي ايران مي‌باشند، در نتيجه اولين واکنش ايران به اقدامات نظامي اسرائيل در آمريکا، نا امن کردن شاهراه انرژي جهان مي‌باشد.

ب - تمامي پايگاه‌هاي آمريکا در کشور‌هاي عربي و افغانستان در تيررس موشک‌هاي ايران مي‌باشند

ج - توان ايران در جنگ‌هاي نا متقارن بر همه کارشناسان اثبات شده است تواني که در جنگ 33 روزه لبنان را به پيروزي رسانيد. ايران با اين توان قادر است جبهه جنگ را به مرکز اروپا نيز بکشاند.

بنابراين با علم به موارد ذکر شده که بر کارشناسان نظامي غرب نيز اثبات شده مي‌باشد، مي‌توان نتيجه گرفت که نمي‌توان نيروگاه بوشهر را با راکتور هسته‌اي اوسيراک عراق (که در لحظه افتتاح توسط اسرائيل منهدم شد) و راکتور هسته‌اي سوريه که سه سال پيش منهدم گرديد مقايسه کرد.

به هر حال دولتمردان رژيم صهيونيستي خوب مي‌دانند که ملت ايران تا کنون هر گونه تجاوز خارجي را با شديدترين شکل ممکن پاسخ داده اند و همواره اين متجاوز بوده که پشيمان گرديده است.

منبع: سرمقاله امروز روزنامه ابتکار

تنفس مصنوعي به مرده متحرك!

تنفس مصنوعي به مرده متحرك!

عليرغم ادعاها و تبليغات رسانه‌اي مبني بر وجود اختلاف و تضاد ميان دولت باراك اوباما و رژيم صهيونيستي، شواهد و گزارش‌ها حاكي از آن است كه دولت فعلي آمريكا، نزديك‌ترين روابط را در مقايسه با دوران گذشته، با تل آويو دارد و اوباما در خدمت رساني و حمايت‌هاي نظامي - مالي گوي سبقت را از ديگر روساي جمهوري آمريكا ربوده است.

روزنامه واشنگتن پست با تاكيد بر گسترده بودن روابط واشنگتن - تل آويو در زمان اوباما مي‌نويسد فقط در طول 15 ماه اخير، يعني از ابتداي روي كار آمدن اوباما تاكنون، مقامات بلندپايه آمريكا و رژيم صهيونيستي بيش از 75 بار ديدار داشته‌اند. به اعتراف اين روزنامه آمريكايي، حجم و كيفيت تبادل تجربيات نظامي و اطلاعاتي ميان واشنگتن و تل آويو در دوران اوباما بي نظير بوده است.

در مورد گسترش بي سابقه حمايت‌هاي آمريكا با رژيم صهيونيستي، روزنامه صهيونيستي هاآرتص نيز نوشت كنگره آمريكا خواستار اختصاص كمك 775/2 ميليارد دلاري به اسرائيل شده است كه بزرگترين كمك در نوع خود، در تاريخ آمريكا محسوب مي‌شود. اين كمك را كابينه اوباما درخواست كرده بود. كنگره آمريكا در توجيه اختصاص اين بودجه عظيم به رژيم صهيونيستي مدعي شده است اين كمك تل آويو را به گرايش به صلح با فلسطيني‌ها ترغيب مي‌كند!

اندرو شاپيرو، معاون وزير خارجه آمريكا نيز در توجيه اعطاي بزرگترين بسته كمك مالي آمريكا به رژيم صهيونيستي گفت اين بسته اسرائيل را به اتخاذ تصميم‌هاي جدي در گفتگوهاي صلح با اعراب تشويق خواهد كرد! اين مقام آمريكائي در عين حال تاكيد كرد اسرائيل متحد حياتي براي آمريكاست و حق اين رژيم در دفاع از خود، غيرقابل ترديد است.

دولت اوباما سال قبل، براي ايجاد سامانه موشكي رژيم صهيونيستي موسوم به "گنبد آهنين" خواستار اختصاص بودجه لازم از سوي كنگره به تل آويو شده بود. تحولات تازه و افشاي حمايت‌هاي گسترده مالي و نظامي آمريكا از رژيم صهيونيستي بار ديگر بر اين واقعيت تاكيد گذاشت كه دولتهاي آمريكا، عليرغم ادعاها و شعارهايشان، جملگي تابع يك استراتژي هستند كه عبارتست از التزام به حمايت‌هاي بي چون و چرا از موجوديت رژيم صهيونيستي و سياستهاي اين رژيم. باراك اوباما كه قبل از ورودش به كاخ سفيد، خود را حامي صلح معرفي مي‌كرد و مدعي ايجاد تغيير در سياستهاي آمريكا به خصوص در سياست خارجي آمريكا بود، اكنون با عملكرد 15 ماهه خود نشان داد كه نه تنها اين چنين نيست بلكه به اذعان محافل سياسي و مطبوعاتي آمريكا و اسرائيل، صهيونيستي‌تر از اسلافش مي‌باشد.

اين موضوع را بسياري از ناظران مستقل و كساني كه با ساختار حكومت آمريكا آشنا هستند در همان زمان مورد اشاره قرار دادند و اكنون با كنار رفتن پوشش صلح طلبي و تغييرخواهي از چهره اوباما، اين واقعيت بيش از پيش پديدار مي‌شود. به سخن ديگر، باراك اوباما، همان جورج بوش و بيل كلينتون است در پس ظاهر چهره و شعار متفاوت. اساساً هر انتظاري به غير از اين نيز نادرست و ناشي از بي اطلاعي و عدم درك درست از ساختار و چارچوب حكومت آمريكاست.

در اين ساختار و چارچوب، دفاع همه جانبه و حمايت بي چون و چرا از رژيم صهيونيستي و سرسپردگي محض به اين رژيم از سوي مقامات واشنگتن، اساس و خط قرمز محسوب مي‌شود و هر مسئولي كه اين معيار را رعايت نكند امكان باقي ماندن در مناصب قدرت آمريكا را نخواهد داشت. اوباما از ابتدا كوشيد، با بهره برداري از فضاي سياسي ويژه حاكم بر آمريكا و جهان كه به دليل سياست‌هاي شكست خورده جورج بوش ايجاد شده بود، خود را متفاوت از بوش نشان دهد و چنين وانمود كرد كه در پي استقرار صلح و امنيت در جهان از جمله در خاورميانه است. رسانه‌هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي نيز در چند ماه اخير با ادعاي وجود اختلاف ميان اوباما و سردمداران تل آويو، تلاش كرده‌اند چهره‌اي موجه براي اوباما ترسيم كنند و او را مخالف سياستهاي توسعه‌طلبانه و جنايتكارانه رژيم صهيونيستي نشان دهند. با اينحال همانگونه كه جهانيان مشاهده كردند اوباما حتي حاضر نشد بر سر ادعا و شعار خود مبني بر مخالفت با سياست شهرك سازي كابينه نتانياهو، كه البته آن را نيز براي جلب اعتماد اعراب سازشكار و كشاندن آنها به پاي ميز مذاكره مطرح ساخته بود، بايستد و با عقب نشيني كامل از اين خواسته خود، تسليم شرايط و نظرات رژيم صهيونيستي شد. هيلاري كلينتون وزير خارجه دولت اوباما شخصاً در فلسطين اشغالي حاضر شد و در چرخشي آشكار اعلام كرد توقف شهرك سازي هرگز خواسته دولت آمريكا نبوده است!

اعطاي كمك‌هاي گسترده نظامي و مالي دولت اوباما به رژيم صهيونيستي نيز در راستاي استراتژي دائمي آمريكا قرار دارد. آنچه مايه تعجب است اين است كه متاسفانه اين واقعيت آشكار و بديهي را حكام عرب منطقه و جناح سازش طلب فلسطيني درك نمي‌كنند و همچنان فريب فرياد صلح خواهي باراك اوباما و ادعاي بي طرفي وي در قضيه فلسطين را مي‌خورند. اين سياستمداران ساده لوح، درحالي كه مي‌بينند آمريكا از محاصره همه جانبه و ظالمانه ملت فلسطين حمايت مي‌كند و در عين حال كمك‌هاي مالي و نظامي با ارقام نجومي به طرف مقابل تحويل مي‌دهد باز به آمريكا به عنوان ميانجي منصف اعتماد مي‌كنند.

به اذعان خود آمريكائيها، كابينه فعلي اسرائيل، از شرورترين و افراطي‌ترين كابينه‌هاي تاريخ موجوديت اين رژيم مي‌باشد و اعطاي كمك‌هاي ميلياردي به اين كابينه، مفهومي به جز بي اعتنايي به افكار عمومي جهان و تمسخر و ريشخند اعراب سازش طلب ندارد.

ولي نكته مهم اين است كه حمايت عظيم مالي دولت اوباما از رژيم صهيونيستي در مقطع كنوني هرچند اين رژيم را بيش از پيش در ادامه سياست‌هاي توسعه طلبانه و جنگ افروزانه‌اش گستاخ‌تر خواهد ساخت و صلح و ثبات منطقه را با تهديد بيشتري مواجه خواهد نمود ولي قطعاً در تضمين بقاي اين رژيم جعلي و غيرقانوني موثر نخواهد بود.

آمريكايي‌ها و شخص اوباما بايد اين واقعيت را دير يا زود بپذيرند اين رژيم كه بر پايه زور، تجاوز و ا شغال بنا شده است، قابل دوام نيست و شكست آن قطعي و اضمحلال آن حتمي است و تسليح اين رژيم به سلاح‌هاي مختلف نيز نمي‌تواند آن را نجات دهد همانگونه كه شكست مفتضحانه ارتش تا بن دندان مسلح اين رژيم در جنگ 33 روزه اين واقعيت را به اثبات رساند. در آن جنگ، ارتش صهيونيستي با وجود برخورداري از چهار هزار تانك، شش هزار نفربر، صدها هواپيما و موشك و به اصطلاح نيروهاي زبده در جنوب لبنان نتوانست حتي يك متر پيشروي كند و سرانجام فرار را برقرار ترجيح داد. اوباما نيز با ادامه حمايت‌هاي كور و بي چون و چرا از رژيم صهيونيستي، غير از آنكه اموال ماليات دهندگان آمريكايي را تلف كرده و خود را بي آبرو و رسوا مي‌سازد، نمي‌تواند كار ديگري براي رژيم صهيونيستي انجام دهد، رژيمي كه مرده‌اي متحرك است و با تنفس مصنوعي زنده نخواهد شد.

سياست هوشمندانه

سياست هوشمندانه

آمريكا و رژيم صهيونيستي به عنوان يك روح در دو بدن و به مثابه دو بازيگر همسان در عرصه بين‌المللي با يك معماي پنج ضلعي ساخته شده توسط پنتاگون مواجه هستند. تجربه سالهاي اخير نشان داده هرگاه حل اين معادله چند وجهي براي آنها دشوار شده و به كلافي سردرگم تبديل گرديده، بر آتش كوره پرونده هسته‌اي ايران بيشتر دميده شده و يك قطعنامه از دل شوراي امنيت سازمان ملل كه سالهاي سال آبستن خباثت‌هاي آمريكاست، بيرون آمده است.

در تشريح نظام مهندسي اين معماي پنج ضلعي بايد گفت يك ضلع آنرا مسائل داخلي آمريكا و بحران‌هاي رژيم صهيونيستي به خود اختصاص داده، ضلع ديگر آن، اشغال فلسطين و انتفاضه ملت مظلوم فلسطين است، ضلع سوم اين معما مقاومت اسلامي لبنان، ضلع چهارم آن نيز باتلاق عراق و ضلع نهايي آن چاه ويل افغانستان است. در دو دهه گذشته، آمريكا و رژيم صهيونيستي به عنوان دو "همزاد" و "همراه" در ميان اضلاع چنين معماي پيچيده‌اي در تلاطم بوده‌اند و هيچگاه وضعيت تثبيت شده و دلخواهي را تجربه نكرده‌اند.

از چهار سال پيش كه نخستين قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل به سردمداري آمريكا عليه فعاليت هسته‌اي ايران به تصويب رسيد تا هفته گذشته كه چهارمين قطعنامه تحريم عليه ايران صادر شد، اگر نگاهي موشكافانه به رويدادها و وضعيت بانيان قطعنامه بيندازيم، اين نكته واضح از دل واقعه بيرون مي‌آيد كه در اين ظرف زماني، آمريكا، اسرائيل و به طور كلي استكبار در بدترين شرايط در اضلاع اين معماي پنج ضلعي قرار داشته و چون جمهوري اسلامي ايران را هسته مقاومت و بيداري اسلامي دانسته و آنرا در مركز بسياري از تحولات سياسي جهان معاصر مشاهده كرده و تهديدات فرآروي خود را در خود آگاهي ملتها مي‌ديدند، لذا با حقوق هسته‌اي ايران در رسيدن به خودكفايي و دستيابي به چرخه فناوري مخالفت كرده و به اينگونه يكي از اولويت‌هاي ملت ايران را در شكستن قدرت علمي و سلطه سياسي ابرقدرتها نشانه رفتند.

آمريكا روز چهارشنبه با صدور قطعنامه شماره 1929 در شوراي امنيت، كه با دو راي مخالف، يك راي ممتنع و 12 راي مثبت و بدون دستيابي به اجماع به تصويب رسيد، بيش از آنكه توانسته باشد مانور قدرتي را عليه جمهوري اسلامي ايران به راه بيندازد، بر اين واقعيت مسلم و گريزناپذير صحه گذاشت كه در همه اضلاع پنجگانه معادله‌اي كه خود، و زايده نامشروعش يعني رژيم صهيونيستي در آن محصور هستند، به افلاس و درماندگي رسيده است. كيست كه نداند آمريكا پس از روي كار آمدن اوباما و ارائه شعار "تغييرِ"، همچنان با فهرست فراواني از بحرانهاي مالي، اقتصادي، مديريتي، محيط زيستي، سياسي و... روبرو است؛ آمريكايي كه همواره با بحران آفريني در هزاران كيلومتر دورتر از مرزهاي خود، به مديريت بحران مي‌پرداخت و همواره از گزند بحرانها دور مانده بود، اكنون در معرض مستقيم بحرانهاي جدي قرار گرفته و مديريت حل بحرانهاي خارجي را نيز از دست داده است.

كيست كه از بحرانهاي فزاينده رژيم صهيونيستي مطلع نباشد؟ جنگ 33 روزه لبنان و تجاوز 22 روزه به غزه نشان داد، رژيم صهيونيستي برخلاف گذشته اكنون اگر تجاوزي را آغاز كند، ديگر قدرت خاتمه دادن به آن را ندارد و آتش اين جنگها سرانجام دامن مقامات رژيم صهيونيستي را در تل آويو خواهد گرفت.

امروزه مقاومت اسلامي لبنان و انتفاضه فلسطين از آنچنان اقتداري برخوردار هستند كه معادله سياسي و نظامي خاورميانه را به نفع ملتها برهم زده، طرحهاي سازش آمريكايي را نقش بر آب كرده و نقشه آمريكا را براي بستن پرونده فلسطين عقيم ساخته‌اند.

در مسأله عراق و افغانستان نيز آمريكا بيش از پيش در باتلاقي كه خود آنرا ايجاد كرده، فرو افتاده و عليرغم هزينه كردن ميلياردها دلار از پول ماليات دهندگان آمريكايي در امور نظامي كه مي‌توانست در بهبود وضعيت بحران زده اقتصادي واشنگتن بكار آيد، همچنان روزهاي تاريك و مبهمي را سپري مي‌كند.

در چنين وضعيت گنگ و نامتعادلي از معادلات سياسي، اقتصادي و نظامي است كه آمريكا در حالتي غيرطبيعي قطعنامه‌اي جديد را عليه جمهوري اسلامي ايران صادر مي‌كند. اين قطعنامه، ماهيتا با قطعنامه‌هاي قبلي تفاوت چنداني ندارد و در واقع، تاكيدي است بر قطعنامه‌هاي سه گانه قبلي كه در گذر زمان، اجراي‌شان كمرنگ شده بود. به عنوان مثال در اين قطعنامه، كشورهاي جهان از فروش جنگ افزارهاي نطامي به ايران منع شده‌اند و اين موضوعي است كه سالهاست ايران با آن مواجه است. يا از ايران خواسته شده به فعاليتهاي موشكي‌اش خاتمه دهد، در غير اين صورت كشورهاي ديگر از همكاري هسته‌اي با ايران منع خواهند شد و كشتي‌هايي هم كه حامل محموله‌هاي مشكوك به سمت ايران باشند را بازرسي خواهند كرد كه همه اينها پيشتر نيز با درجاتي از شدت و ضعف وجود داشته است و تنها مواردي از رهگيري كشتي‌هاي به مقصد ايران در آن گنجانده شده كه نهايتا مي‌تواند موجب افزايش هزينه‌هاي حمل و نقل، بيمه و مشكلاتي از اين دست و متعاقبا باجگيري از ايران شود.

شركتهايي هم كه نامشان در فهرست تحريم آمده، پيش از اين نيز با مشكلاتي عملي در عرصه مبادلات بين‌المللي مواجه بوده‌اند و در اين چند ساله هيچگاه از چنين دست اندازهايي بي بهره نمانده‌اند.

صدور اين قطعنامه درعين حال حاوي نكات عبرت آموز و موارد هشدار دهنده‌اي است كه توجه به آنها مي‌تواند حركتهاي بعدي ملت ايران را پرصلابت‌تر و هوشمندانه‌تر سازد.

1.       صدور قطعنامه 1929نشان داد كه طرفهاي غربي فاقد تعادل رفتاري بوده و سياستي را جز تقابل با ايران دنبال نمي‌كنند. طبعا سخن گفتن از سازش با كشورهايي كه از راهبردي غير از دشمني با جمهوري اسلامي ايران برخوردار نيستند، دستاوردي جز زياده خواهي‌هاي آنان را به دنبال نخواهد داشت.

2.       تصويب قطعنامه تحريم نه تنها موفقيتي براي اوباما محسوب نمي‌شود بلكه نشان دهنده تزلزل او در صحنه سياست خارجي به ويژه سرپوشي براي شكست‌هايش در خاورميانه مي‌باشد و اين نكته را به اثبات مي‌رساند كه رئيس‌جمهور آمريكا، با پافشاري بر سياست خارجي، به شعار انتخاباتي تغيير پشت پا زده و در زمينه حل عاقلانه مسائل، ناكارآمدي خود را به اثبات مي‌رساند.

3.       شوراي امنيت سازمان ملل با تبعيت بي چون و چرا از سياستهاي آمريكا نشان داد كه بزرگترين نهاد بين‌المللي در عين حال غيردمكراتيك‌ترين و بي خاصيت‌ترين سازمان جهاني نيز هست و باقيمانده اعتبار سازمان ملل نيز با طرفداري اين شورا از نظام سلطه و صدور قطعنامه‌هاي سياسي از دست رفته است.

4.       چين و روسيه پس از طي روند بده بستانهاي سياسي، راي خود را در شوراي امنيت در اختيار آمريكا قرار داده و در كنار واشنگتن قرار گرفتند و حتي نتوانستند استقلال راي خود را همپايه كشور كوچكي مثل لبنان به نمايش بگذارند، لذا از اين پس نيز بايد آماده باشند تا مسئوليت رفتارهاي خود را بپذيرند.

5.       صدور اين قطعنامه نه تنها فعاليت هسته‌اي ايران را متوقف نخواهد كرد و باعث ترديد ايران در ادامه غني سازي نخواهد شد بلكه باعث مي‌شود كارشناسان كشورمان با جديت بيشتر به سمت خوداتكايي كامل حركت كنند.

6.       اقدامات عملي ايران در واكنش به توطئه همه جانبه آمريكا كه تحت پوشش قطعنامه تحريم شوراي امنيت جلوه گر شده بايد بر سياستي هوشمندانه، عملي و غيراحساسي متكي باشد و بتواند خط تقابل با جمهوري اسلامي ايران را كه واشنگتن به عنوان يك حركت اجماعي و جهاني درصدد جا انداختن آنست، متوقف سازد.

ديپلماسي مقاومت فعال

ديپلماسي مقاومت فعال

جمهوري اسلامي ايران با واکاوي دقيق دورنماي تحولات آينده، الگوي مبارزاتي جديدي را در برابر حاکميت نظام سلطه به اجراء درآورد. دولت دکتر احمدي نژاد ديپلماسي مقاومت فعال را به عنوان رويکرد هسته‌اي خود برگزيده است.

اين رويکرد با رويکرد تقابل که خواهان خروج از NPT مي‌باشد متفاوت است آنچنانکه کره شمالي خواهان آن مي‌باشد و با رويکرد انفعال و سازش هم در تعارض است آنچنانکه ليبي آنرا برگزيد .در صحنه کارزار رويارويي ايران و آمريکا هر کدام براي پيشبرد اهداف خود به ابزاري متوسل شده اند.

آمريکا به ديپلماسي تحريم و جنگ رواني متوسل شده است آنان با پروژه «ايران هراسي» سعي در جلب افکار عمومي و ايجاد اجماع جهاني عليه فعاليت هسته‌اي ايران دارند کشورهاي صنعتي نظام بين الملل براي حفظ هژموني خود از الگوهاي متنوعي بهره مي‌گيرند، گزينه رفتاري اين کشورها را مي‌توان تاکيد بر محدودسازي قابليت‌هاي صنعتي و استراتژيک ايران دانست .

در نقطه مقابل جمهوري اسلامي با اتخاذ ديپلماسي مقاومت فعال و آگاه سازي افکار عمومي از طريق ديپلماسي عمومي، سعي مي‌کند موازنه را به نفع خود تغيير دهد.به تعبير ديگر جمهوري اسلامي ايران توانست به گونه تدريجي موقعيت خود را ارتقاء داده از ابزارهاي بين المللي استفاده بهينه به عمل آورد.

دکتر احمدي نژاد با انتخاب ديپلماسي مقاومت فعال و تمرکز بر ديپلماسي عمومي به عنوان پشتوانه اصلي ديپلماسي رسمي سعي کرد به جاي پاسخگويي در جايگاه متهم، خود را در جايگاه مدعي قرار دهد و با توان خطابه‌اي به خوبي از عهده اين هدف برآمد .خطابه در حوزه ديپلماسي عمومي از اهميت و کارکرد بالايي برخوردار مي‌باشد و مي‌تواند فضاي رسانه‌اي دنيا را با خود همراه سازد بنابراين برغم تحليل بسياري در مخالفت سفر اخير دکتر احمدي نژاد به نيويورک جهت شرکت در اجلاس NPT به نظر مي‌رسد اين اجلاس و تريبون آن و اجلاس‌هاي مشابه براي رويکرد ديپلماسي عمومي، فرصت مغتنمي است به گونه‌اي که مي‌تواند تلاش دولت آمريکا براي اجماع جهاني عليه اهداف صلح آميز هسته‌اي ايران را خنثي سازد و اعتماد به نفس ديگر اعضاء را بالا ببرد.

در شرايطي که آمريکا و متحدانش با فضاسازي رواني، تلاش دارند مفاد NPT را به نفع خود تغيير دهند و در زماني که محيط منطقه‌اي در شرايط ابهام و تعارض قرار گرفته است،لازم است اقداماتي انجام گيرد که قدرت بازدارندگي در برابر تهديدات استراتژيک را فراهم بياورد.

پر واضح است که در اين شرايط اکتفاء به خطابه و غفلت از ديگر ابزار بازدارندگي کارساز نخواهد بود اما خطابه خود زبان کارساز و ابزار ديپلماسي عمومي است توانمندي کشورها در ديپلماسي عمومي شاخص ديپلماسي مقاومت فعال مي‌باشد نتيجه اينکه حضور رئيس جمهور در چنين اجلاس‌هايي و بيان منطقي مواضع ايران و همچنين افشاء اهداف غرب به حوزه نفوذ ايران مي‌افزايد و قدرت چانه زني ما را در برابر نظام بين الملل ارتقاء مي‌دهد.

تروريست هسته اي كيست؟

تروريست هسته اي كيست؟

گذشت زمان پرده از وقايع و حوادث پررمز و راز بر مي دارد و واقعيت ها را براي درك درست ماجراها آشكار مي سازد. شايد اگر يكسال و نيم پيش در كوران شعارهاي تبليغات انتخابات رياست جمهوري آمريكا و در جريان ژست هاي سياسي و شعارهاي پرطمطراق آقاي اوباما براي ايجاد تغيير در سياست داخلي و خارجي آمريكا كسي برخلاف آن امواج تبليغاتي سخني درباره ماهيت او بر زبان مي راند مورد تخطئه افكار عمومي قرار مي گرفت زيرا بسياري بر اين گمان بودند كه با راه يافتن اوباما به كاخ سفيد به عنوان سياهپوستي كه اجدادش سابقه جهان سومي و مسلماني دارند و با شعار «تغيير» به ميدان آمده دگرگونيهاي بسياري در سياست خارجي آمريكا و در روابط اين كشور سلطه گر با ساير كشورها ايجاد خواهد شد اما اكنون پس از زمان كوتاهي پرده از چهره وي كنار رفته و مشخص شده كه او نيز دست كمي از بوش و ساير روساي سلطه گر آمريكا در جنگ افروزي ندارد و آنچه قبل از انتخابات بر زبان مي راند صرفا براي عوامفريبي و جلب آرا راي دهندگان آمريكايي و جلب توجه ملتهاي جهان بوده است .

اوباما هفته گذشته در مصاحبه با روزنامه آمريكايي «نيويورك تايمز» در ادامه سياستهاي جنگ افروزانه كاخ سفيد و مواضع خصمانه اين كشور با كشورهاي مستقل در توصيف راهبرد جديد هسته اي آمريكا مدعي شد «در دكترين جديد آمريكا واشنگتن متعهد مي شود درصورت حمله بيولوژيك به اين كشور نيز خويشتنداري نشان داده و از سلاح هسته اي استفاده نكند اما امنيت كشورهايي همچون ايران و كره شمالي را تضمين نمي كند.»

در پي اين سخنان دوپهلو و نمايشي كه نيمي از آن براي نشان دادن ژست صلح طلبانه و بي اعتنايي به سياست بازدارنده هسته اي و نيمي ديگر در توجيه سياست هاي جنگ افروزانه و اتمي آمريكا بود دولت آمريكا استراتژي جديد هسته اي اين كشور را در 50 صفحه منتشر كرد . در اين راهبرد جديد كه در آستانه امضاي معاهده كاهش زرادخانه هسته اي بين آمريكا و روسيه موسوم به « اسارت 2 » و پيش از تشكيل اجلاس بين المللي هسته اي در واشنگتن منتشر شد به صورتي عوامفريبانه و در لفاظي هاي جديد بر استراتژي پيشين هسته اي آمريكا تاكيد شده است .

براساس استراتژي هسته اي سابق آمريكا كه يادگار دوران جنگ سرد است بدون آنكه نامي از روسيه و چين برده شود آمريكا خود را مجاز به استفاده از سلاحهاي هسته اي به عنوان «ضربه نخست» و «عامل بازدارنده» دانسته بود و تلاش براي ارتقاي توان بازدارندگي هسته اي و مسابقه اتمي تحت عنوان «توازن قوا» به عنوان سنگ بناي راهبرد هسته اي آمريكا مورد توجه قرار گرفته بود اما در بازنگري جديد كه در قالب ژست تلاش براي توقف مسابقه هسته اي و حركت به سوي عدم استفاده از سلاحهاي اتمي ارائه شده آمريكا تهديدي به عنوان گروهها و سازمانهاي تروريستي و كشورهاي حامي تروريسم را براي ادامه سياست « ايجاد وحشت در جهان » مطرح كرده و با طرح اين ادعا كه هيچ خطر هسته اي از جانب آمريكا متوجه كشورهاي غيراتمي ملتزم به پيمان منع گسترش سلاحهاي هسته اي (ان . پي . تي) نيست و واشنگتن به هيچ وجه عليه آنها از سلاحهاي اتمي استفاده نخواهد كرد ولي كشورهاي حامي تروريسم هسته اي ـ كه نام ايران و كره شمالي در اين فهرست آمده ـ هيچ تضميني درباره عدم بكارگيري سلاحهاي هسته اي عليه آنها وجود ندارد!

ارائه اين راهبرد جديد كه به نام دكترين هسته اي اوباما مطرح شده هر چند از سوي برخي كشورهاي متحد آمريكا به عنوان يك چرخش در سياستهاي هسته اي آمريكا مورد استقبال قرار گرفته ولي كاملا مشخص شده كه واشنگتن صرفا درصدد تغيير دشمنان خود و حفظ امتياز سلطه جويانه استفاده بازدارنده از سلاح اتمي است چنانكه برخي تحليلگران مستقل غربي اعلام كرده اند اين دكترين جديد هرگز به مفهوم انصراف آمريكا از حربه ايجاد رعب از راه سلاحهاي اتمي نيست و اوباما نيز مي خواهد همچون اسلافش از اين ابزار براي پيشبرد باج خواهانه سياستهاي خود استفاده كند. از همين رو يكي از مفسرين روزنامه نيويورك تايمز مي نويسد: « برنامه هسته اي اوباما تفاوت چنداني با برنامه هاي هسته اي روساي جمهور سابق آمريكا ندارد و فقط او در اين برنامه تلاش مي كند تا سياستهاي بازدارنده هسته اي آمريكا را براي دوران جديدي كه در آن تروريست ها و كشورهاي حامي تروريسم جاي روسيه و چين را گرفته اند تنظيم كند.

بدين ترتيب راهبرد جديد هسته اي و درعين حال جنگ افروزانه اوباما از چند منظر قابل مناقشه است به گونه اي كه آنرا بايد با جنيني كه مرده به دنيا آمده تشبيه كرد.

1.       آمريكا داراي يكي از بزرگترين زرادخانه هاي اتمي جهان است كه تعداد زيادي سلاح هسته اي را در آن انبار كرده و بايد نسبت به ايجاد مسابقه توازن وحشت مورد پيگرد و استيضاح جهاني قرار گيرد. آمريكا به عنوان كشوري كه امنيت جهاني را در معرض تهديد قرار داده به گونه اي كه ماشه هزاران بمب اتمي اين كشور تنها به يك تصميم نابخردانه و جنون آميز روساي جمهورش بند است بايد به سختي مورد مواخذه واقع شود.

متاسفانه آمريكائيها نه تنها خود را پايبند به هيچيك از قوانين بين المللي نمي دانند بلكه آنچنان غيرقانوني و در تضاد آشكار با قوانين پذيرفته شده جهاني عمل مي كنند كه هيچگونه ضوابط اخلاقي و انساني بر آن حاكم نيست . اين توحش و عملكردهاي غيرقانوني مقامات آمريكايي آنچنان رسواست كه حتي «رابرت مك نامارا» وزير دفاع «جان كندي» رئيس جمهور اسبق آمريكا با انتشار مقاله اي اعلام كرده «سلاحهاي هسته اي آمريكا غيرقانوني غيراخلاقي و از نظر نظامي غيرضروري و به طور مرگباري خطرناك است و نبايد به عنوان يك ابزار در سياست خارجي آمريكا بكار گرفته شود.» اكنون آمريكا 4500 كلاهك هسته اي استراتژيك و تهاجمي در نقاط مختلف جهان مستقر كرده كه 2 هزار كلاهك آن آماده شليك هستند و هر كلاهك اتمي اين كشور قدرت انهدامي 20 برابر بمب هيروشيما را دارد.

2.       آمريكا به عنوان تنها كشوري كه سلاحهاي مرگبار هسته اي را در جهان عليه بشريت به كار گرفته به مثابه يك جنايتكار جنگي بايد مورد محاكمه قرار گيرد و يك ضرب الاجل جهاني براي انهدام كامل سلاحهاي هسته اي اين كشور تعيين شود. آمريكا كه با بمباران شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي ژاپن در جريان جنگ جهاني دوم و كشتار دهها هزار ژاپني رسوايي بزرگ استفاده جنايتكارانه از سلاح هسته اي را به نام خود در جهان ثبت كرده اكنون چگونه مي تواند به كشورهاي ديگر جهان تضمين بدهد كه از سلاحهاي هسته اي عليه ديگران استفاده نخواهد كرد! اينكه آمريكا بخواهد به كشوري تضمين عدم استفاده از سلاح هسته اي را بدهد آنقدر مضحك است كه حيوان درنده اي مثل گرگ به موجودات رام و اهلي وعده امنيت جاني بدهد درحاليكه اقتضاي طبيعت او درندگي و خونريزي است . اينكه آمريكائيها بخواهند به كشورهاي جهان تضمين جاني و امنيتي بدهند درحاليكه عراق و افغانستان اكنون در زير چنگال هاي اشغالگران آمريكايي است آنچنان مضحك و توخالي است كه همه را به خنده وامي دارد.

3.       تضمين هاي آمريكا كه بارها تعهداتش را در مجامع بين المللي به عهده فراموشي سپرده و آنها را نقض كرده هرگز براي كشورهاي عضو «ان . پي . تي» قابل قبول نيست و تا زماني كه كاهش و امحا كلاهكهاي هسته اي آمريكا تحت نظارت كامل بين المللي انجام نشود حرفها و تعهدات اين كشور قابل قبول نيست و اعتباري براي جهانيان ندارد.

قطعا نگهداري و انباشت اين حجم از سلاحهاي اتمي در زرادخانه آمريكائيها و تحت مديريت سبعانه آنها امنيت جهاني را در معرض خطري جدي قرار داده و تهديدي براي امنيت ساير كشورها و روابط بين الملل به شمار مي آيد. راهبرد جديد هسته اي اعلام شده از سوي اوباما هم از لحاظ مبنايي هيچ تفاوتي با دكترين هاي قبلي آمريكا نداشته بلكه به معناي خلق دشمنان فرضي تحت عنوان « تروريسم هسته اي » و استفاده گستاخانه از سلاحهاي هسته اي عليه آنهاست و اين درحاليست كه تروريسم هسته اي با پرونده آمريكا در زمينه ساخت انباشت و استفاده ضد بشري از اين سلاحها مطابقت داشته واژه اي برازنده عملكرد دولت هاي آمريكايي است .

4.       تلاش آمريكا براي القاي اين نكته استكباري كه خود را به عنوان قطب اصلي جهان معرفي نمايد و اراده خود را به منزله اراده جامعه جهاني القا كند از بزرگترين اشتباهات تاريخي روساي جمهور سابق آمريكاست كه آقاي اوباما نيز درصدد تكرار كردن آنست . مردم جهان هرگز اين خطاي استراتژيك و عمدي دولت اوباما را فراموش نخواهند كرد كه غرض ورزانه و كينه توزانه ايران را به تروريسم هسته اي متهم مي كند و در همان حال حتي اشاره اي به رژيم صهيونيستي به عنوان اشاعه دهنده سلاحهاي هسته اي و به عنوان رژيمي كه به هيچيك از هنجارهاي بين المللي متعهد نيست نمي نمايد. قطعا اين قبيل دكترين ها نه تنها اعتباري براي سردمداران كاخ سفيد ايجاد نخواهد كرد بلكه باقيمانده آبروي آمريكائيها راهم كه ممكن است وجود داشته باشد از بين خواهد برد و اوباما را نيز نزد جهانيان رسواتر خواهد نمود.

عراق؛ مقطع حساس تر از انتخابات

عراق؛ مقطع حساس تر از انتخابات

نتايج انتخابات مجلس عراق نشان داد احزاب شيعه بيشترين آرا مردم و كرسي هاي مجلس اين كشور را در اختيار دارند. اين امري طبيعي است زيرا جمعيت شيعيان عراق بيشتر از ديگران است و در يك ا نتخابات قانوني هنگامي كه مردم به پاي صندوق هاي راي حاضر شوند شيعيان حائز اكثريت خواهند شد. براساس برآوردهاي اوليه حدود 65 درصد واجدان شرايط راي در انتخابات مجلس عراق كه هفته گذشته برگزار شد شركت كرده اند و ائتلاف هاي احزاب شيعه بيش از دو سوم كرسي هاي مجلس را به خود اختصاص داده اند.

درباره اين انتخابات و مرحله بعد از انتخابات كه حساس تر است نكات مهمي وجود دارند كه رعايت آنها در حفظ دستاوردهاي آن نقش اساسي خواهد داشت.

1.       در عراق بعد از صدام اين دومين انتخابات مجلس بود كه برگزار شد. اينكه در اين انتخابات نيز احزاب شيعه توانسته اند همچون گذشته حائز اكثريت شوند موهبت بزرگي است كه از حضور مردم شيعه اين كشور در صحنه حكايت مي كند. اين حضور در درجه اول به بركت توصيه هاي هوشيارانه و مكرر مرجعيت است كه فعالانه مردم را به حساس بودن نسبت به سرنوشتشان تشويق كرده و توانسته با همين توصيه هاي بموقع حضور آنها را پاي صندوق هاي راي تضمين نمايد و بار ديگر اكثريت را كه حق آنهاست به دست بياورند.

2.       احزاب شيعه اگر با دقت و هوشياري كامل عمل مي كردند در تركيب آرا به دست آمده از انتخابات مجلس قدرتمندتر ظاهر مي شدند. در اين انتخابات هر چند تعدادي از احزاب با همديگر ائتلاف كردند ولي اين ائتلاف مي توانست گسترده تر باشد بطوري كه احزاب بزرگ و سابقه دار را كنار همديگر قرار دهد و از مجموع احزاب خرد و كلان يك ائتلاف قدرتمند پديد آورد. در آنصورت نتيجه انتخابات بگونه اي رقم ميخورد كه راه را براي انتخاب رئيس جمهور نخست وزير و تشكيل كابينه هموارتر مي كرد و در اين مرحله كارها آسان تر به پيش ميرفت.

3.       نتايج انتخابات نشان داد دولت هاي عربي منطقه به ويژه عربستان سعودي نتوانسته اند عليرغم پولهاي زيادي كه خرج كرده اند به اهداف مورد نظر خود برسند كما اينكه آمريكا نيز ناكام ماند و نتوانست افراد و احزاب مورد نظر خود را بر مجلس عراق مسلط نمايد. طارق الهاشمي و اياد علاوي كه با حمايت هاي خارجي و هزينه كردن پول هاي كلان عربستان و آمريكا به اميد دردست گرفتن نبض مجلس عراق به ميدان آمده بودند به آنچه مورد نظرشان بود نرسيدند و قاعدتا بايد به اين نكته پي برده باشند كه مردم عراق از دخالت هاي خارجي و عوامل داخلي متنفرند و ميخواهند مستقل باشند و خودشان براي سرنوشت خود تصميم بگيرند.

4.       با اينحال همين انتخابات با همين نتايج بايد براي احزاب شيعه عراق يك زنگ خطر محسوب شود و آنها بايد به اين واقعيت توجه نمايند كه عوامل بيگانگان توانسته اند با تكيه بر كمك هاي آنها تعداد قابل توجهي كرسي را در مجلس اين كشور اشغال كنند و اين امكان را به دست بياورند كه در مواقع مقتضي مشكلاتي بر سر راه آنها ايجاد نمايند. بدين ترتيب احزاب شيعه در مقطع بعد از انتخابات كه براي تشكيل دولت به ائتلاف نياز دارند مي توانند از تجربه اي كه در انتخابات به دست آورده اند درس بگيرند و راه نفوذ را بر ديگران ببندند.

5.       مشخصا با كنار همديگر قرار گرفتن دو ائتلاف بزرگ شيعه كه به رهبري دولت و مجلس اعلا شكل گرفته و در انتخابات مجلس توانسته اند بيش از دو سوم كرسي ها را از آن خود كنند حفظ دستاوردهاي اين انتخابات ميسر خواهد بود. آنها مي توانند با ائتلاف در اين مرحله براي تشكيل دولت اقدام نمايند و از انحراف حاكميت و بازگشت بعثي ها به قدرت كه درحال حاضر خطر بزرگي براي عراق محسوب مي شود جلوگيري نمايند. متاسفانه در روزهاي بعد از انتخابات اخبار ناخوشايندي از تلاش هاي بعضي افراد جريان هاي سياسي براي جلوگيري از ائتلاف اين احزاب در مرحله بعد از انتخابات منتشر شده كه ادامه چنين تحركاتي مي تواند به نفع عوامل داخلي آمريكا و عربستان تمام شود و آنها را عليرغم ناكامي شان در انتخابات به موفقيت هائي در مراحل بعد از انتخابات برساند. احزاب شيعه بايد با هوشياري در برابر اين خطر بايستند و پيروزي خود در انتخابات را با هوشياري در مراحل بعد از انتخابات كامل كنند.

6.       قدرتمند بودن احزاب شيعه در عراق علاوه بر آنكه نتيجه طبيعي فرايند قانوني « هر عراقي يك راي » است زمينه را براي تامين حقوق پيروان ساير مذاهب و اديان نيز فراهم ميسازد. اين تجربه ايست كه در 4 سال گذشته به دست آمده و تحكيم حاكميت احزاب شيعه با توجه به نوع نگاه آنها به قدرت و سياست و باعنايت به مباني تشيع و سابقه اي كه شيعيان به ويژه حوزه هاي علميه در مبارزه با استعمار خارجي و كسب استقلال براي عراق و تلاش براي حفظ وحدت پيروان مذاهب و اديان و تامين حقوق قانوني آنها دارند به نفع همه ي ملت عراق خواهد بود.

7.       در نقطه مقابل دور شدن شيعيان از قدرت در عراق علاوه بر اينكه به مفهوم محروم شدن اكثريت از حاكميت قانوني است راه را براي سلطه مجدد بعثي ها و عوامل بيگانگان براين كشور باز خواهد كرد. تلاش عربستان و آمريكا و هزينه كردن ميلياردها دلار در انتخابات هفته گذشته توسط آنها با همين هدف صورت گرفته و پاسخ منفي محكمي كه مردم عراق به آنها داده اند بايد سرلوحه برنامه عمل احزاب شيعه در مرحله بعد از انتخابات باشد.

برخورد انفعالي با اقتدار ملت ايران

برخورد انفعالي با اقتدار ملت ايران

يوكيا آمانو رئيس جديد آژانس بين المللي انرژي اتمي در نخستين گزارش خود درباره فعاليتهاي هسته اي ايران به هيات مديره آژانس در اقدامي بي سابقه مدعي شد نگران آنست كه ايران دست به كار ساخت بمب اتمي شده باشد. اين گزارش كه روز پنجشنبه قبل از اينكه در اختيار نمايندگان كشورها قرار گيرد از طريق خبرگزاريهاي غربي منشتر شد نشان مي دهد اهداف ويژه اي در پشت آن قرار دارد و براي ايجاد جنجال جديد تبليغاتي و فشار سياسي عليه جمهوري اسلامي ايران تدارك ديده شده است.

در اين گزارش 10 صفحه اي كه «بي. بي. سي» آنرا به عنوان نسخه اي از گزارشي محرمانه عليه ايران منتشر كرده به نقل از آژانس ادعا شده كه ممكن است ايران درحال ساخت كلاهك اتمي براي نصب برروي موشك هاي خود باشد. در خبر بنگاه سخن پراكني انگليس تصريح شده اين نخستين بار است كه آژانس از فعاليتهاي هسته اي ايران در جهت مسير نظامي ابراز نگراني مي كند درحاليكه تاكنون آژانس صرفا خواهان پاسخ ايران به فعاليتهاي مخفي گذشته خود و ارائه توضيحاتي در اين باره بوده است.

انتشار اين گزارش صرفنظر از موارد كذب و ادعاهاي غيرواقعي و كاملا سياسي به لحاظ زماني با انگيزه هاي خاصي صورت گرفته كه توجه به آنها در تحليل و بررسي علت انتشار اين گزارش راهگشا خواهد بود.

1.       گزارش و سند يك نهاد رسمي بين المللي كه مي بايست تا قبل از بيرون آمدن از دفتر دبيركل آژانس بين المللي انرژي اتمي و تحويل به ساير اعضاي هياتهاي نمايندگي عضو كاملا سري و محرمانه تلقي شود سر از يك آژانس خبري انگليسي در مي آورد كه دولت متبوعش مخالفت و ستيز با مردم ايران را در ماههاي اخير به نحو آشكاري علني كرده است. آيا جز اينست كه بگوئيم در دفتر آقاي « آمانو » نيز مانند دفتر آقاي « البرادعي » نفوذي هاي قدرتمندي وجود دارند كه خارج از حوزه مديريت او تصميم گيري مي كنند و يا اينكه به اين نتيجه برسيم همانهايي كه اين گزارش را براي دبيركل جديد آژانس پخت و پز كرده اند آنرا همزمان در اختيار شبكه خبري انگليسي «بي.بي.سي» قرار داده اند تا يك جنجال جديد تبليعاتي عليه جمهوري اسلامي ايران كليد خورده شود.

چگونه ممكن است يك گزارش نسبتا مفصل 10 صفحه اي از دفتر دبيركل آژانس خارج و منتشر شود بدون آنكه او اراده و نقشي در اين كار نداشته باشد آيا اين نشان از مديريت شدن مهمترين نهاد رسيدگي كننده به مسائل هسته اي جهان توسط دولتهايي ندارد كه سالها سياستهاي خانمان سوز و سلطه گرانه آنها بر جهان حاكم بوده و بر مطالبات غيرقانوني خود از ملتها پافشاري مي كنند.

2.       انتشار اين گزارش كه منحرف شدن از 20 گزارش قبلي آژانس درباره فعاليتهاي هسته اي ايران به شمار مي رود تدارك آتش تهيه اي براي نشست بعدي شوراي حكام در دهم اسفند ماه و اجلاس آتي كشورهاي 1 +5 در روزهاي پاياني سال است كه بتوانند فشارهاي سياسي تبليغاتي و تداركاتي ويژه اي را براي اعمال تحريم بيشتر عليه جمهوري اسلامي ايران فراهم كنند. اين هدف را مي توان از اظهارات سخنگوي وزارتخارجه آمريكا يافت كه لحظاتي پس از انتشار اين گزارش اعلام كرد نتايج گزارش آژانس بين المللي انرژي اتمي با گفته هاي هيلاري كلينتون وزير خارجه آمريكا در جريان سفر به خليج فارس به منظور تشريح پديده ايران هراسي همخواني و مطابقت داشته است و اگر فشارهاي بين المللي عليه ايران تشديد نشود اين كشور هرچه بيشتر به سمت توانايي هسته اي پيش خواهد رفت ! در واقع اين گزارش به گونه اي تنظيم شده كه بتواند از لاف تبليغاتي خانم هيلاري كلينتون در سفر اخيرش به منطقه پشتيباني و حمايت كند و تاييدي بر زنجيره توطئه آمريكا عليه نظام جمهوري اسلامي ايران باشد.

اولين بيانيه دبيركل جديد آژانس نشان دادكه وي نيز همچون اسلاف خود وامدار كشورهاي غربي بويژه آمريكاست و چاره اي جز حركت در چارچوب سياستهاي واشنگتن و پوشيدن لباس كارگزاري و كارمندي كاخ سفيد ندارد.

چگونه از آقاي «آمانو» به عنوان يك ديپلمات ژاپني مسئول سازمان بين المللي انرژي اتمي پذيرفتني است كه بجاي آنكه مانع سلطه جنگ افروزانه آمريكا و ديگر كشورهاي دارنده سلاحهاي اتمي كه زرادخانه هاي آنها همچون بمب ساعتي بر سر كشورهاي مستقل امنيت جهاني را در معرض تهديد قرار داده و سابقه بكارگيري اين سلاحها را در شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي ژاپن در پرونده خود دارند بشود در پرونده سازي عليه كشورهاي مستقل كه به استناد گزارش دبيركل و هياتهاي بازرسي آژانس فاقد هرگونه فعاليت غيرنظامي است با واژه «ممكن است» زمينه اتهام افكني شود.

3.       بدون شك اين گزارش توطئه اي در مقابل استقامت و سياست مدبرانه اي است كه ملت و رهبري ايران در مقابل ترفند فريبكارانه غربي ها براي خروج اورانيوم غني سازي شده از ايران و مبادله آن با ميله هاي 20 درصدي در خارج تدارك ديده بودند كه با تيزبيني و درايت ويژه رهبري عقيم ماند و اكنون غربي ها به قصد انتقام گيري و به صورت عريان وارد صحنه تحت فشار قرار دادن فعاليتهاي هسته اي ايران شده اند. اين گزارش قطعا يك بهانه جويي آشكار براي باج خواهي از ايران و تسليم شدن در مقابل پيشنهاد انتقال دستاوردهاي 20 ساله دانشمندان ايراني به خارج و پيشكش كردن اورانيوم هاي غني شده ايران به غربي ها در ازاي وعده دريافت 116 كيلو اورانيوم 20 درصدي است كه هرگز براي ملت ايران و هر عقل سليم و فهيمي قابل قبول نيست.

4.       اين گزارش ضد ايراني دقيقا يك هفته پس از حماسه عظيم مردم ايران در 22 بهمن درحالي منتشر مي شود كه در آن روز به يادماندني كه دشمنان انقلاب از ماهها قبل براي ضربه زدن بر حمايت ملت از انقلاب سرمايه گذاري كرده بودند يكصدا نفرت خود را از استكبار فرياد زدند و بر وفاداري خود به نظام و ارزشهاي انقلاب پافشاري كرده و اين حقيقت زيبا و ماندگار را به رخ سلطه گران كشيدند كه دشمنان همواره در مقابل وحدت ملت ايران مايوس خواهند شد. بنابر اين اظهارات اخير مقامات آمريكايي عليه جمهوري اسلامي را بايد در راستاي عصبانيت و نااميدي آنها از ملت ايران مورد ارزيابي قرار داد همانگونه كه رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي در سخنان ديروزشان در بازديد از ناوشكن پيشرفته ساخت ايران تاكيد كردند «حرفهاي كهنه و مهمل اخير درباره ساخت سلاح اتمي در ايران نشان مي دهد دشمنان ملت چقدر از صحنه آمدن مردم در روز 22 بهمن و احساس استقلال و هويت ملت ايران به خشم آمده اند كه به اينگونه تبليغات تكراري و ناكارآمد متوسل شده اند». ايشان سپس در تشريح مواضع اصولي جمهوري اسلامي در دستيابي به دانش صلح آميز هسته اي تصريح فرمودند «جمهوري اسلامي ايران در پاسخ به اين گونه مهملات تبليغاتي احساساتي نخواهد شد چرا كه ما بارها گفته ايم مباني و اعتقادات ديني ما اينگونه سلاحها را به عنوان سمبل نابودي حرث و نسل ممنوع و حرام مي داند و به همين علت ما هيچ اعتقادي به سلاح و بمب اتم نداريم و دنبال آن نمي رويم.»

5.       همزماني اين پرونده سازيها با پيام اقتدار ملت ايران در حمايت از انقلاب در روز 22 بهمن اين معنا را بيش از پيش آشكار مي سازد دشمنان انقلاب و در راس آنها آمريكاي سلطه گر اكنون كه از ايجاد شكاف و فاصله ميان مردم و نظام نااميد شده اند به دنبال متهم كردن جمهوري اسلامي ايران به داشتن اهداف غيرصلح آميز هسته اي هستند تابتواند با تشديد تحريم اقتصادي و ساير تهديدات به هدف خود براي درهم شكستن انقلاب دست يابند ولي همانگونه كه ملت و مسئولين ايران بارها اعلام كرده اند براساس حق قانوني خود به فعاليتهاي صلح آميز هسته اي ادامه خواهند داد و هيچگاه آنرا متوقف نخواهند كرد. اين ملت مقاوم در راهپيمايي اقتدارآفرين 22 بهمن به جهانيان نشان داد كه هيچگاه تسليم درخواستها و انتظارات خارج از پادمان جامع آژانس نمي شود و گزارشها و قطعنامه هاي تحميلي را نيز كه با مديريت آمريكائيها تدارك ديده شده باشد برنمي تابد.

گام هاي عملي واشنگتن در «طرح ايران هراسي»

گام هاي عملي واشنگتن در «طرح ايران هراسي»

ژنرال ديويد پترائوس فرمانده نيروهاي آمريكائي در خاورميانه و خليج فارس ضمن اعلام خبر استقرار سامانه هاي دفاع موشكي آمريكا در 4 كشور منطقه خاطرنشان ساخت هر يك از اين كشورها هم اكنون سامانه هاي موشكي «پاتريوت» را در اختيار دارند. نامبرده ادعا كرد ايران بطور مشخص براي كشورهاي آنسوي خليج فارس به عنوان يك تهديد بسيار جدي مطرح است. اگرچه وي نام كشورهاي محل استقرار موشكهاي پاتريوت را اعلام نكرد لكن يك مقام «پنتاگون» تصريح كرد كه اين كشورها كويت قطر امارات و بحرين هستند.

ماجراي استقرار سپر دفاع موشكي در لهستان به تنش هاي جدي با روسيه منجر شد و در نهايت واشنگتن اعلام كرد كه آن طرح را موقتا به حال تعليق درآورده است. البته بعدا طرحي توسط «ناتو» دردست بررسي قرار گرفت كه بجاي استقرار سپر دفاع موشكي در لهستان موشكهاي مورد نظر در بلغارستان روماني و تركيه مستقر شود اما فعلا بحث آشكاري در اين زمينه مطرح نيست. برابر گزارشات موجود طرح استقرار موشكهاي پاتريوت در برخي شيخ نشين هاي حاشيه جنوبي خليج فارس در آخرين سالهاي حضور بوش كوچك در كاخ سفيد مطرح شد ولي اجرائي كردن اين تصميم در دوران اوباما صورت گرفت و امروزه پترائوس از استقرار آنها در 4 شيخ نشين حاشيه جنوبي خليج فارس سخن مي گويد. اصل اينكه اين مورد توسط آمريكا اعلام شده نشان مي دهد شيخ نشين ها مسلوب الاختيار بوده و در هيچ زمينه اي تصميم گيرنده نيستند.

بدين ترتيب مواضع و رفتار اوباماي مدعي تغيير با عملكرد قبلي كاخ سفيد در دوران نومحافظه كاران جنگ افروز تفاوتي ندارد و دقيقا در همان مسير گذشته به پيش مي رود. درخصوص استقرار سامانه موشكي «پاتريوت» در اين شيخ نشين ها نكات مهمي به ذهن مي رسد :

1.       واشنگتن در چارچوب «طرح ايران هراسي» تلاش كرده است اهداف و برنامه هاي خود براي حضور نظامي در منطقه را با تحريك همسايگان عليه ايران و تبديل آنها به «سنگر آمريكا» عملي سازد. اين رفتار هميشگي آمريكا براي دشمن تراشي و ايجاد كانونهاي جديد بحران در هر گوشه از جهان است ولي به طور همزمان اين پديده نشانگر درك ناقص اين كشورها درخصوص همزيستي مسالمت آميز است. تمكين 4 شيخ نشين حاشيه جنوبي خليج فارس در برابر طرحهاي خصمانه آمريكا عليه ايران نشان مي دهد كه آنها با اتخاذ تصميمات خطرناك خود منطقه را در آستانه تنش و تشنج قرار داده اند و بر آسيب پذيري خود در برابر تحولات منطقه افزوده اند.

2.       پيش از اين كويت يكبار با استقرار موشكهاي پاتريوت انتظار داشت اين كشور را در برابر حملات موشكي صدام صيانت كند لكن موشكهاي پاتريوت عملا پوچ از آب درآمد و با هر شليك از عراق دو نقطه در كويت آسيب مي ديد يكي توسط موشكهاي شليك شده از عراق و دومي توسط موشكهاي پاتريوت آمريكائي كه شدت و دامنه تخريب ها را بيشتر كرده و عمل زمينه هاي تخريب مضاعف كويت را فراهم ساخته بودند.

بدين ترتيب به نظر مي رسد واشنگتن از يكطرف سعي كرده آبهاي منطقه را گل آلود كند و از طرف ديگر از همين فرصتهاي طلائي براي فروش جنگ افزارهاي ناكارآمد خود سواستفاده نمايد. اين بدان معني است كه واشنگتن از اين اقدامات چند منظوره تحقق اهداف ديگري را هم انتظار دارد و از جمله اصرار دارد از اين طريق به «جنگ رواني» عليه ايران بپردازد و جو تخاصم ميان كشورهاي همسايه را ايجاد كند و به آن دامن بزند.

شبكه تلويزيوني «سي. ان. ان» با تمركز تبليغاتي بر روي اين محور خاطرنشان مي كند: «به نظر مي رسد اوباما اسرائيل را براي فرماندهي جنگ رواني عليه ايران شايسته و كارآمد نمي داند و خود وارد ميدان شده است». حتي بدون اظهار اين مطلب هم روشن بود كه شيخ نشين هاي حاشيه جنوبي خليج فارس فاقد توان و ظرفيت لازم در جهت تقابل با ايران هستند و اين شيطنت واشنگتن عمدتا با هدف ايجاد يك جنگ رواني در منطقه صورت گرفته است.

3.       استقرار موشكهاي پاتريوت از جانب هر كسي كه صورت گرفته باشد مسئوليت عواقب حفظ نگهداري و مسائل مرتبط با آن دقيقا متوجه شيخ نشين هائي است كه محل استقرار اين موشكها هستند. معني ديگر اين عبارت اينست كه هرگونه پيامد استقرار پاتريوت و مسائل حاشيه اي دقيقا به شيوخ منطقه باز مي گردد و ممكن است ايران را وادار به اتخاذ تصميمات جديدي كند كه قبلا مطرح نبوده است.

اين نكته بويژه از آن جهت اهميت دارد كه ممكن است واشنگتن درصدد شيطنت برآيد و امنيت منطقه را دچار تنش هائي كند كه يقينا در آنصورت ايران از هر جائي كه مورد تعرض قرار بگيرد به همان سمت هدفگيري خواهد كرد. ترجمان اين موضع آنست كه همسايگان جنوبي ما نبايد اجازه دهند كه آمريكا از خاك آنها عليه ايران دست به شرارتي بزند چرا كه آنها بايد پاسخگو باشند و قطعا از اين بابت زيان سختي خواهند ديد.

يكبار واشنگتن رژيم مفلوك صدام را فريب داد و از طريق تقابل با ايران آنرا وارد سراشيب سقوط نمود. امروزه سرنوشت شوم صدام و همدستانش درسهاي مهمي براي منطقه دارد. با اين تفاوت كه امروزه حتي آمريكا هم اعتراف مي كند ايران بزرگترين توانمندي و ظرفيت نظامي منطقه را در اختيار دارد و به صلاح هيچكس نيست كه بخواهد شانس خود را در اين مقوله بيازمايد و با حماقت به آمريكائي هاي شرور «گرا» بدهد يا خود را دچار دردسرهاي بي پايان كند.

4.       واشنگتن مطمئن باشد كه حتي با مخفي شدن در پشت برخي عناصر محلي نمي تواند عملكردش را مخفي سازد. در اين نكته ترديدي نيست كه حضور نظامي آمريكا در منطقه اصلي ترين خطر بالقوه براي ملتها و دولتهاي منطقه بويژه در خليج فارس محسوب مي شود و درصورت تخطي و عبور از خطوط قرمز يقينا اهداف آمريكائي از دسترس ترين اهداف در يك اقدام تلافي جويانه به حساب مي آيند. هيچكس نبايد در اين زمينه شكي داشته باشد.

سال تداوم شكست هاي آمريكا در عراق

سال تداوم شكست هاي آمريكا در عراق

سال گذشته ميلادي درحالي سپري شد كه مسائل عراق همچنان در صدر اخبار رسانه هاي خبري جهان قرار داشت و اگرچه آمريكايي ها مدعي شدند اوضاع در عراق را تا حدودي تحت كنترل در آورده اند ولي اين ادعا نمي تواند نافي اين واقعيت باشد كه سال گذشته ميلادي نيز سال تداوم شكست هاي آمريكا در عراق و ادامه گرفتاري واشنگتن در باتلاق آن كشور بود.

سال ميلادي گذشته در عين حال سال تلاش عراقي ها براي ايجاد زمينه خروج اشغالگران و اعاده حاكميت ملي بر كشورشان بود. عراقي ها در تيرماه گذشته آغاز عقب نشيني نظاميان آمريكايي از شهرهاي اين كشور را جشن گرفتند تا به جهان اين پيام را برسانند كه احتياجي به حضور اين مهمانان ناخوانده ندارند و به واشنگتن نيز نشان دهند برخلاف انتظار دولت آمريكا عراقي ها نه تنها به عنوان ناجي به آنان نمي نگرند بلكه آنان را عامل اصلي فلاكت و شرايط مصيبت بار خود مي دانند و براي خروج دائمي اشغالگران روز شماري مي كنند.

اين جشن عراقي ها البته با وقوع چندين انفجار خونبار در ماههاي اخير همراه شد تا اين واقعيت مورد تاكيد قرار گيرد كه جشن واقعي ملت عراق زماني است كه تمامي بيگانگان از كشورشان خارج شوند.

از اينرو بايد گفت كه آمريكايي ها در يكسال گذشته در دو جبهه متحمل شكست شدند يعني علاوه بر اينكه تلفات سنگيني بر نظاميان آن كشور وارد شد مجبور شدند در سايه انزجار ملت عراق و بدون اينكه به هيچ يك از اهداف خود از لشكركشي به عراق دست يافته باشند به طرح عقب نشيني از عراق تن دهند. آمريكائي ها به همين دليل بر توطئه هاي خود براي تاثيرگذاري هرچه بيشتر در صحنه سياسي عراق افزودند تا در صورت اجبار براي خروج كامل از اين كشور پايگاه هايي در داخل عراق براي ادامه نفوذ در اختيار داشته باشند. طبق توافقنامه امنيتي بغداد ـ واشنگتن خروج نيروهاي آمريكايي از عراق بايد تا اول زمستان سال آينده تكميل شود.

در پي طرح زمزمه خروج نظاميان آمريكايي واشنگتن تحركات براي باز گرداندن عناصر حزب بعث و عوامل وابسته به خود به داخل هيات حاكمه آمريكا را به شدت افزايش داد.

طرح و تكرار مقوله لزوم دستيابي عراقي ها به « دولت وحدت ملي » و فشار شديد آمريكا به بغداد براي پذيرش اين طرح در همين چارچوب قرار داشت . آمريكايي ها نقشه وارد ساختن بعثي ها به حكومت را از مدتها قبل و به طور مشخص از زمان پيروزي ائتلاف شيعه در انتخابات چهار سال قبل دنبال كرده اند. زماني كه اشغالگران با پيروزي غيرمنتظره و چشمگير شيعيان در انتخابات سراسري گذشته و متعاقب آن تشكيل دولت با اكثريت شيعه مواجه شدند و دريافتند كه دولت برآمده از راي مردم داراي هويتي نسبتا مستقل و ضدآمريكايي است كه با مراجع مذهبي نيز ارتباط بسيار نزديكي دارد به انواع حيله ها براي تغيير وضعيت پيش آمده متوسل شدند ولي تاكنون اين تلاش ها حاصلي نداشته است . قطعا براي آمريكايي ها پذيرش اين امر بسيار دشوار بود كه با صرف هزينه هاي سنگين نظامي و مالي جرياني بر سر كار باشد كه مطيع و سرسپرده آمريكا نباشد. با اينحال شرايط بسيار دشواري كه در عراق دچار آن شدند امكان مانور و فراغ بال را از آنها گرفت . اين باتلاق آنچنان عميق شد كه آمريكايي ها را واداشت تنها فقط به خروج آبرومندانه از آن بينديشند.

دولت بوش با محاسبات كاملا ناشيانه آمريكا را در باتلاقي بسيار مخوف گرفتار ساخت و مقامات واشنگتن به اين جمع بندي رسيدند كه درصورت غفلت در عراق با وضعيتي به مراتب بدتر از ويتنام روبرو خواهند شد.

اساسا روي كار آوردن باراك اوباما با شعارهاي صلح طلبانه و ادعاي ايجاد تغيير به همين خاطر بود كه وي بتواند زمينه خروجي آبرومندانه از عراق را براي آمريكا فراهم سازد. ضمن اينكه دولتمردان آمريكا در داخل نيز به شدت تحت فشار افكار عمومي قرار داشتند و روز به روز بر اعتراضات و خشم آمريكايي ها كه هم مال و هم سربازان اين كشور را در راه جنگي بيهوده از دست مي دادند افزوده مي شد. از اينرو سياست گزاران آمريكا در صدد برآمدند با طرح صلح طلبي و خروج نيروهاي آمريكايي از عراق از زبان اوباما اين فشارها را خنثي سازند. البته بايد در نظر داشت طرح خارج ساختن نيروها از عراق تاكنون تنها محدود به عقب نشيني نيروهاي آمريكايي از شهرهاي بزرگ محدود بوده است و به جز چند هزار نيرويي كه اخيرا اوباما دستور انتقال آنان را از عراق به افغانستان صادر كرد 130 هزار نظامي ديگر اين كشور همچنان در خاك عراق حضور دارند و با توجه به ماهيت امپرياليستي آمريكا بسيار بعيد است واشنگتن اين نيروها را بدون دستيابي به امتيازاتي اساسي از عراق خارج سازد.

درحالي كه باراك اوباما در ديدار ماه گذشته خود با نوري مالكي نخست وزير عراق بر پايبندي واشنگتن به تعهدش در خارج ساختن نيروهاي آمريكايي در موعد مقرر يعني آخر سال 2010 ميلادي تاكيد كرد برخي مقامات آمريكايي از جمله وزير دفاع آن كشور اعلام كرده اند درصورت لزوم نيروهاي آمريكايي حتي پس از پايان مهلت مقرر در عراق باقي خواهند ماند.

اشغالگران در سال ميلادي گذشته توطئه هاي متعددي را براي تداوم حضور مستقيم و غيرمستقيم خود در عراق شكل دادند كه قطعا اين گونه توطئه ها در سال جديد نيز با توجه به اينكه سال آخر حضور نظامي آمريكايي ها در عراق اعلام شده است افزايش خواهد يافت و اين واقعيت هوشياري بيشتر مردم عراق و وحدت در ميان گروهها و جناح هاي سياسي اين كشور را مي طلبد.

پرونده سازي آمريكا عليه ايران با همكاري البرادعي

پرونده سازي آمريكا عليه ايران با همكاري البرادعي

شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي پنجشنبه گذشته تحت فشارهاي سياسي آمريكا و همپيمانانش قطعنامه اي را بر ضد فعاليت هاي هسته اي صلح آميز جمهوري اسلامي ايران تصويب كرد. براساس گزارش خبرگزاريها شوراي حكام در آخرين نشست فصلي خود در سال جاري ميلادي و در آخرين روزهاي رياست محمد البرادعي مصري تبار بر آژانس از مجموع آرا 35 كشور عضو با 25 راي مثبت 3 راي منفي و 6 راي ممتنع به قطعنامه اي راي داد كه با رنگ و بوي كاملا سياسي در صدد تدوين تحريم هاي جديد عليه ايران است . اين قطعنامه به لحاظ « شكلي » و چگونگي تصويب و همچنين « محتوايي » حاوي نكاتي است كه بايد به دقت مورد توجه قرار گيرند.

اين قطعنامه درحالي به عنوان يك اقدام خصمانه ديگر عليه جمهوري اسلامي ايران صادر شد كه به اذعان خبرگزاريهاي غربي با فشار شديد آمريكا و تنها سه روز مانده به پايان دوران مدير كلي البرادعي در آژانس انجام شد كه مي تواند پايه گذار صدور قطعنامه اي عليه ايران درباره مجتمع غني سازي قم باشد. اين خوش خدمتي البرادعي به آمريكا درحالي صورت گرفت كه وي در هفته هاي گذشته تماسهاي مستمري با وزارت خارجه آمريكا و انگليس داشت و عليرغم آنكه گزارش بيست و يكم وي كه دو هفته پيش به شورا ارائه شده بود كاملا عادي و حاكي از عدم انحراف در برنامه هاي هسته اي ايران بود اقدامات سياسي و غيرمنتظره وي درباره پرونده هسته اي ايران تعجب بسياري از كارشناسان را برانگيخت به طوري كه آنرا شبيه موضع وي در نشست شهريور 84 ارزيابي مي كنند كه براي اولين بار با فشار آمريكا و غرب پرونده ايران را به طور غيرقانوني به شوراي امنيت ارجاع داد.

به اين قطعنامه كشورهاي غربي و هم پيمان آمريكا راي مثبت داده و خواستار تعليق فعاليتهاي تاسيسات فردو قم شدند كه عبارتند از آمريكا فرانسه انگليس آلمان كانادا استراليا دانمارك ژاپن كره جنوبي هلند نيوزلند روسيه چين اوكراين آرژانتين اسپا سوئيس اروگوئه هند روماني كامرون مغولستان و بوركينافاسو . از مجموع 35 كشور عضو شوراي حكام فقط سه كشور ونزوئلا مالزي و كوبا به اين قطعنامه راي منفي دادند و آرا شش كشور آفريقاي جنوبي تركيه پاكستان افغانستان برزيل و مصر ممتنع بود. نكته قابل تامل اينست كه سفير مصر در آژانس با اينكه در آستانه اين راي گيري بيانيه گروه غيرمتعهدها را در حمايت از ايران قرائت كرد به اين قطعنامه راي منفي نداد! اين واقعه از نفاق حاكمان مصر حكايت دارد.

در اين قطعنامه كه پيش نويس آن توسط آمريكا انگليس فرانسه آلمان چين و روسيه موسوم به گروه 1 +5 تهيه شده بود از ايران خواسته شده راه اندازي تاسيسات غني سازي قم را كه به ادعاي آنها كاربرد نظامي خواهد داشت تعطيل كرده و از اين پس همه تصميم گيريهاي خود را در زمينه تاسيسات هسته اي در مرحله پيش از تصميم به آگاهي آژانس برساند!

اين قطعنامه شديداللحن كه به گفته كارشناسان و ناظران سياسي مقدمه اي براي تصويب قطعنامه چهار تحريم عليه ايران در شوراي امنيت است همان اقدامي است كه اوباما ار ماهها پيش تحت عنوان چماق هسته اي و فشار جديد هسته اي آمريكا عليه برنامه هاي هسته اي ايران وعده داده بود تا پايان سال جاري ميلادي آنرا عملياتي كند. يكي از مقامات ارشد وزارتخارجه آمريكا اعلام كرد واشنگتن از سه ماه پيش تلاشهاي وسيعي براي افزايش فشار بر آژانس بين المللي انرژي اتمي جهت تصويب قطعنامه عليه ايران در دستور كار داشته است . وي كه حاضر نشد نامش در خبرها فاش شود به خبرگزاري فرانسه گفت تصويب اين قطعنامه نتيجه تلاشهاي شديد و شبانه روزي ديپلماتيك آمريكا عليه ايران بود كه اقدامات بسياري را در سطح مقامات عاليرتبه آمريكايي طي هفته هاي اخير شامل مي شود.

سخنگوي كاخ سفيد و وزارت خارجه رژيم صهيونيستي نيز در پي انتشار قطعنامه شوراي حكام خواستار انزواي ايران شده و اعلام كردند كه ايران بايد يكي از دو راه « تسليم » در برابر خواسته هاي بين المللي و يا « تحريم » را انتخاب كند درحاليكه جمهوري اسلامي ايران با قاطعيت اعلام كرد در شرايطي كه ماهيت برنامه هسته اي كشورمان به عنوان عضو متعهد آژانس بارها راستي آزمايي شده و بازرسان آژانس عادي بودن از انحراف به سمت اهداف نظامي را اثبات و گواهي كرده اند اين قطعنامه فقط صحنه نمايشي براي اعمال فشار بر ايران است و اين گونه اقدامات هرگز راه به جايي نخواهد برد. ملت ما بارها نشان داده كه هرگز تسليم زبان زور و زياده خواهي ها نخواهد شد و صدور اين قطعنامه ها قطعا اثرات معكوسي براي بانيان خواهد داشت .

ايراد ديگر در تصويب اين قطعنامه كه به محتواي آن باز مي گردد آنست كه مدير كلي كه رياست او بر آژانس بين المللي انرژي اتمي روز 9 آذر يعني فردا به پايان مي رسد و بايد جاي خود را به يوكيا آمانو ژاپني بدهد چگونه مي تواند منشا تدوين گزارشي درباره فعاليتها و برنامه هاي هسته اي ايران شود كه در تعارض با گزارشات قبلي و با وظيفه اساسنامه اي آژانس است . آقاي البرادعي چگونه مي تواند برخلاف رويه گزارش بازرسان و برخلاف واقعيت هاي عيني و ميداني بدست آمده از بازرسيهاي متعدد سرزده اقدام به انتشار گزارشي كند كه كاملا كلي سياسي و بدون ارائه دلايل منطقي و فني باشد !

از سبك و سياق گزارش توصيفي و كلي گويي هاي موهوم آقاي البرادعي كه در هماهنگي با پيش نويس آمريكا و ديگر همپيمانانش تهيه شده و اين هدف را دنبال مي كند كه فضاي مثبت همكاريهاي فني ايران و آژانس وجود دارد را مختل كرده و آنرا به سياسي كاري آلوده سازد چنين بر مي آيد كه وي در اين روزهاي باقيمانده از رياست خود با بده بستانهاي مالي و سياسي با آمريكا قصد دارد ماهيت فني آژانس و اعتماد متقابل ميان اعضا و دبيرخانه را به مخاطره افكنده و پرونده ايران را در وضعيتي كاملا سياسي و پيچيده و به جانشين خود بسپارد.

جمهوري اسلامي ايران از احداث تاسيسات غني سازي فردو قم همانطور كه قبلا نيز تصريح كرده صرفا ايجاد جايگزين براي تاسيسات نطنز را دنبال مي كند كه در معرض تهديدات مداوم نظامي قرار دارد. اين تاسيسات عليرغم آنكه مقررات آژانس ايران را موظف مي كند تنها 180 روز قبل از وارد نمودن مواد هسته اي به تاسيسات آنرا اظهار كند 18 ماه زودتر از وارد نمودن مواد هسته اي به تاسيسات به اطلاع آژانس رسيده و علاوه بر آن چند مورد بازرسي و دسترسي نامحدود بازرسان آژانس به اين تاسيسات نشان دهنده حسن نيت و اهداف كاملا شفاف و صلح آميز ايران است . گزارشهاي بيست و يك گانه آقاي البرادعي در مدت رياست 12 ساله خود بر آژانس هر چند سمت و سوي دوگانه و دوپهلويي را دنبال مي كرده ولي روح حاكم بر آنها بر اين نكته دلالت داشته كه هيچ مدركي دال بر غيرصلح آميز بودن فعاليت هسته اي ايران وجود ندارد. بنابر اين طبيعي است كه جمهوري اسلامي ايران زير بار فشارهاي سياسي و قطعنامه هاي فرمايشي كه صدر تا ذيل آن مشحون از تناقض گويي هاي سياسي است و صرفا براي ايجاد اشكال و پيچيده كردن آينده روابط ايران و آژانس و بالا بردن مطالبات غيرقانوني آمريكا از ايران صادر شده نخواهد رفت و اين زياده خواهي ها را به ديوار خواهد كوبيد.

ملت ايران و مسئولان نظام جمهوري اسلامي با پايداري و مقاومت مدبرانه و تاكيد بر موضع واحد در برابر تهديدها و تحريم ها به حق طلبي خود ادامه داده و نشان خواهند داد كه موضوع هسته اي ايران تنها با رعايت حقوق مسلم هسته اي كشورها و پايان دادن به رفتارهاي تبعيض آميز قدرتهاي زورگو قابل حل و فصل است نه با پرونده سازي